امیرحسینامیرحسین، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 2 روز سن داره

مسافری از بهشت

اولین میهمانی خدا

1390/5/11 15:58
1,118 بازدید
اشتراک گذاری

سلام پسرکم

امروز اولین روز از اولین میهمانی خداست که تو درک میکنی.شاید خیلی بهتر از ما ...

وقتی صدای محکم قلبتو تو مطب دکتر میشنوم...وقتی بابای مهربونت حتی بدون

گوشی می تونه اون صدای حیاتبخشو بشنوه...مطمئن میشم که تو هستی و مثل

همه ما میدونی که الان سفره ای پهن شده به وسعت همه درک تمام بشریت...

و ما همه چشم به دستای مهربون صاحبخونه داریم که بهترین ها رو جلوی مابگذاره...

پسرک معصوم من!

دعا کن برای همه ما،برای همه اونایی که میخوان یه فرشته کوچولو مثل تو داشته

باشن و ندارن..دعا کن برای همه مادرایی که فرشته های نازشون رو تخت های

بیمارستان بسترین...برای همه فرشته های بیگناه و مضطربی که سایه سر ندارن..

........................................................

کسی به من نگفته بود که وقتی مادر میشی محکومی که تا پایان دنیا مادر

تمام دنیا بشی...مادر تمام بچه های معلول...تمام بچه های بی مادر...تمام

بچه های طلاق...تمام بچه هایی که سر چهارراه آدامس میفروشن...تمام

 بچه هایی که تو سوز زمستون با یه لا پیرهن تو بغل یه کولی برای جلب ترحم

مردم به عابرای پیاده خیره میشن...

هیچ کس نگفته بود که اعلامیه ترحیم هر جوونی رو ببینی باید قلبت اینقدر فشرده

بشه و فکر مادرش دیوونت کنه...که ....

راستی چرا هیچ کس نگفته بود؟...چرا این راز بین مادرا پنهانه و هیچ مادری

اونو به زبون نمیاره که مادر بودن اینقدر سخته؟

چرا تا وقتی این حسو نداشته باشی نمیتونی بفهمیش؟

آره پسرکوچولوی من!

خوشحالم که تو هیچوقت نخواهی فهمیدمادر بودن یعنی چی...

پس یادت نره دعا کنی...برای همه ما...برای فرشته ها و مادراشون...

                              niniweblog.com

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (5)

م ح
11 مرداد 90 19:11
سلام مامان خانم درضیافت الهی دعا یادت نره !میبینم همه فک وفامیلو دعوت کردی !


کلی فکر کردما!بابا ایتجا همه خودین...نمیگین حیفه اینهمه فسفر بسوزونم تا بفهمم م ح کیه؟
خیلی خوش آمدین.افتخار دادین
مامان زینب
13 مرداد 90 7:42
سلام. چه آرامش زیبایی توی این وبلاگ هست. ان شاءالله امیر حسین زیر سایه آقا اباعبدالله بزرگ بشه و مایه فخر و سربلندی پدر و مادرش باشه.


باعث افتخاره مامان زینب عزیز. خیلی خوش اومدی
مامان زینب
13 مرداد 90 7:47
خانمی با اجازه ت لینکت کردم.
خاله نسرین.مامان صدف و سپهر
14 مرداد 90 1:31
سلا مامان گل! چه قلم زیبایی دارین. تبریک میگم. امیدوارم امیر حسین جان زیر سایه شما و پدرش صحیح و سلامت رشد کنه.
خوشحال میشم به منو دخترم هم سربزنین.
من با افتخار شما رو در گروه دوستان جدیدم قرار میدمو لینکتون میکنم.


ممنونم نسرین جون خیلي خوشحال میشم.ولی آدرسوبلاگتو پیدا نکردم که لینک کنم گلم
عمه عاطفه
17 مرداد 90 0:44
چقد قشنگ مینویسی فاطمه جونم
و من در تمام این سالها اینو نمیدونستم
نوشته هات پر از احساسه
فوق العادس
فدای مهربونای زندگیم
بابا
مامان
امیر حسین


مرسی عمه دوست داشتنی...با قلب پاک و پر احساست میخونی که میتونی درکش کنی...خوش بحال امیر حسین که همچین عمه ای داره