شب یلدا
شب یلداس ولی دلم گرفته....مریخی های نازنینم خوابن...عاشق هردوشونم
اومدم یه چیزی بگم و برم...بدون عکس بدون هیچ واژه خاصی...بدون هیچ تکلفی...
اومدم بگم خانواده نازنینم خیلی دوستون دارم...گرچه شما به شب نشینی شب
یلدا اعتقاد ندارین یا به خود شب یلدا ...امامن دوست داشتم امشب کنارتون بودم
حتی اگه میزدین تو ذوقم و همتون ساعت 10 میخوابیدین...دلم فامیل میخواد...
یه جمع خانوادگی گرم...بدون حرف و حدیث،بدون سردی...بدون ملاحظات جانکاه...
دلم دوست میخواد...دوست...دلم دوستای خانوادگی میخواد که تنهایی کشنده
من و پوریا رو پر کنن...تنها بودیم تو ارومیه...خیلی تنها...مذهبیا قبولمون نداشتن چون
مثل خودشون خشک نبودیم...امروزیا قبولمون نداشتن چون مثل اونا فکر نمیکردیم...
دانشگاه تموم شدولی تنهایی ما تموم نشد...ارومیه تموم شد اما تنهایی ما تموم
نشد....دلم فامیل میخواد....دلم دوست میخواد...دلم عمه هامو میخواد و خاله هامو...
دایی هامو و مادربزرگا و پدربزرگامو....دلم دوستامو میخواد...همشونو....دلم امام رضا
رو میخواد و عطر حرمشو....چقدر امشب دلم تنگه....
اما یه شب یلدا هست که هیچوقت یادم نمیره...پوریای نازنینم یادم نمیره که تو هرچی
پول تو جیبت داشتی داده بودی و یه کیک شکل هندونه خریده بودی با کلی آجیل
مرغوب و میوه...چقدر عکسای قشنگی گرفتیم اونشب با گوشی سامسونگ 100هزار
تومنی من....اما امشب با دوربین کنون 400 هزار تومنی هیچ عکسی نگرفتیم...چقدر دلم
گرفته امشب...کاش چشمام کمتر ببارن و بذارن که بی غلط بنویسم...
اومدم بگم بابای نازنینم، مامان فرشته خوی من!
داداش بهتر از برگ گلم زن داداش زلال و مهربونم!
عشق همیشگی من پوریای خوبم!
و امیرحسین معصوم و دوست داشتنی من!
همتونو دوست دارم و دلم میخواد یه روز دور هم جمع بشیم و همه همونطور زندگی
کنیم که هم خدا دوست داشته باشه و هم بنده های خدا...
....................................................
شاید این پستو بعدا حذف کنم ولی الان به نوشتنش خیلی احتیاج داشتم....منو ببخشین