چهار ماهگیت مبارک!
برای تو مینویسم...
همسفر کوچکم...
برای تو که یک سال است میهمان خانه دلمان شدی...برای تو
که این روزها یک ساله شدی گرچه عمرت به چهارماه میرسد....چهارماهگیت مبارک
همسفر چهارباره من!چهاربار است که هم قدمم میشوی در زیارت مولای مهربانم...
آهوی کوچکم این چهارمین بار است که تو را به زیارت ضامن آهو می برم تا ضامن
سلامتی و عاقبت بخیری تو باشد...میدانم از یاد برده ای سفرهای پیشینت را و از
یاد خواهی برد سفری که فردا پیش رو داریم و مینویسم برایت این روزها را تا ازیاد
رفتنی در میان نباشد...اول بار که زائر صحن و سرایش شدی هنوز هیچکس نمیدانست
بودنت را جز قلب مادرانه ام....قلبی که هیچ مدرکی برای مضاعف تپیدنش به عشق
کودکش نداشت...کودکی که هنوز چند سلول لرزان بیش نبود که مشتاقانه تقسیم
می شدند برای پای نهادن به ورطه هستی...و چگونه هر دم ایمان نیاورم به معبود
هستی بخش که خود شاهد بودم که چگونه از عدم هستی آفرید...
باردوم جنین سه ماهه ای بودی و مادرت در اوج سختی های بارداری ...
سوم بار کودک چهل روزه ام را در آغوش کشیدم و پرکشیدم به سوی مهربان امامم
و فردا بار چهارم است که تو همسفرم میشوی و من وتو هوای سرد مشهد را به
عشق دم گرم امام رضا و پدر و مادر نازنینم به جان میخریم و عاشقانه بال
می گشاییم برای آغوش پر مهرشان...
..............................................................
فردا عازمیم خدا بخواد...من و امیرحسین ...و کم کم این دونفری سفر کردنا داره
نگرانم میکنه...همه چیز مشهد خوبه جز نبودن پوریا...خودشم میدونه که بدون اون
عیشمون ناقصه اما چه میشه کرد...کار جزو جدانشدنی جوهره مرده و من گرچه
تلخی جدایی همیشه در کامم تلخه اما نمیتونم درک نکنم این قضیه رو...
خواستم بگم پوریای عزیزم همیشه هرجا باشیم تو کنار مایی چه تن نازنینت باشه
پیشمون و چه نه..
نایب الزیاره همه دوستای وبلاگی و غیر وبلاگیم هستم.هر کی دعای با اسم میخواد
کامنت بذاره!
راستی یه خبر خوش بدم و برم...
به یمن قدم مبارک امیرحسین خوش روزی من ، با مجوز داروخونم موافقت شد و ایشالا
تا عید صحب داروخونه دامپزشکی میشم.خدا روشکر که از مسئول فنی بودن خلاص
شدم و حالا وارد مرحله جدیدی میشم.
قربون اون نوک دماغ قرمزت برم مامان...چرا فکر میکنی اگه دماغتو به سینه مامان
فشار بدی شیر بیشتری گیرت میاد آخه؟!
میبرم میذارمت روتخت خودمون که غلت زدن تمرین کنی زودی میخوابی!اتاق خوابه دیگه!
فدای اون چشمای نازنین خواب آلودت مادری...
یعنی من عاشق این قیافه متعجبتما!...