امیرحسینامیرحسین، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 7 روز سن داره

مسافری از بهشت

دوستت دارم...

1390/11/18 11:15
2,737 بازدید
اشتراک گذاری

سلاک پسرکم!

چه ایراد دارد که طرحی در ذهنم نباشد و دست به قلم شوم؟

چه ایراد دارد که بدون آنکه عنوانی برای پستم انتخاب کنم بیتاب نگاشتن باشم؟

مگر دوست داشتن بهانه میخواهد؟و نوشتن برای آنان که دوستشان داری؟

آمدم که بگویم دوستت دارم.بی بهانه...

همسر مهربانم اما هزاران بهانه به دست من داده برای دوست داشتن...

وقتی با تن خسته و فرسوده به خانه میرسی و تمام صورتت لبخند میشود از

دیدن ما دوستت دارم...

وقتی دست های نازنینت جایگاه بوسه زخمای فراوانند از تیغ جراحی تا ... و تو اصلا

خم به ابرو نمی آوری دوستت دارم...

وقتی دوست داری در غار خودت باشی و اما زنی را بر در غار منتظر میبینی و

تاب آن تو ماندن را نمی آوری دوستت دارم...

وقتی چشمان خواب آلودت را به زور باز نگه میداری تا دقایقی بیشتر در کنارمان باشی

دوستت دارم...

وقتی هنوز سر بر بالین نگذاشته بی آنکه فرصت کنی شب بخیر بگویی به خواب

عمیقی فرو میروی دوستت دارم...

وقتی مصرع اول یک شعر را فقط بلدی و بقیه اش را نی نای نای میکنی و هیچوقت

هم تلاش نمیکنی بقیه اش را یاد بگیری دوستت دارم...

وقتی با سوال من روبرو میشوی که چیزی تغییر نکرده بی آنکه نگاهی به اطرافت 

بیندازی فورا میگویی "ابروهاتو برداشتی!"دوستت دارم....

تو گرچه پوریای سال های دور من نیستی و ویژگیهایی بود در آن پوریا که بسیار

دوست می داشتم اما من این پوریا را بیشتر دوست دارم...

آری پسرکم !

دوست داشتن بهانه نمیخواهد اما بسیار زیباست اگر تو بهانه داشته باشی برای

دوست داشتن و بهانه بدهی دست دیگران برای دوست داشته شدن...

.....................................................

پسر کوچولوی من این روزها میل زیادی به نشستن داره.انگار احساس استقلال

میکنه با نشستن.دستای کوچولوشو که میگیریم فوری یا علی میکنه و میشینه!

عضو جدیدی که شناخته زبونشه و با اون حرکات با مزه ای از خودش در میاره که

هنوز موفق به شکارشون با دوربین نشدم.

همچنان ساعت خوابمون بین یک تا دو شبه و مقاومت شدیدی به خوابیدن نشون میده.

از دیروز شیشه پستونک رو براش شروع کردم با شیر خودم که البته استقبال 

زیادی کرد و دیگه ولش نمیکرد.برای شب خوب بود که دیگه لازم نبود از تو گهواره

برش دارم و خواب هردومون به هم بخوره.اینطوری شاید منم بتونم به یه سری

کار بیرون از منزلم برسم .

..............................................

سعیده نازنینم تولدت مبارک گل مهربونم.برات سال های سال زندگی سعادتمند 

و در نهایت عاقبت بخیری از خدای مهربونم خواستارم.قلب

 

امیرحسین با طعم پرتقال!

 

بابا جونم هر وقت منو عوض میکنه کلی باهام بازی میکنه و منم میخندم.دستش درد نکنه

 

ببینین حلال زاده به داییش میره یانه؟!

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (14)

قاصدك|مجله اينترنتي كفشدوزك
18 بهمن 90 11:54
شما مي توانيد عكس خود و عزيزانتان را با كمترين هزينه توسط بخش طراحي سايت ما ، طراحي و براي خود داشته باشيد و حتي به كساني كه دوستشان داريد هديه دهيد . سفارش طراحي پوستر،كارت پستال،لوگو و قالب پذيرفته مي شود. ٥ نفر اول به صورت رايگان،سفارش ِ خود را دريافت خواهند كرد.
زهره مامان نیایش
18 بهمن 90 13:38
خیلی قشنگ نوشتی مامانی آفرینخدا پسر کوچولوت رو حفظ کنه برات
مامان علی
18 بهمن 90 19:08
بازهم منو لبریز کردی . چقدر این احساس قشنگت رو دوست دارم چقدر این عشقی رو که توصیفش کردی رو لمس می کنم و چقدر لطیف. تو زنانگی و مادرانگی رو با هم داری عزیزم بهت تبریک میگم. گاهی وقتا حس می کنم دارم مادرانگی رو فدای زنانگیم می کنم. عشقت ابدی و جاویدان دوست گلم. چقدر خندیدم از اون بخش عاشقانه ت که چقدر بامزه "نی نای نای " رو به رخش کشیدی یا اینکه بی هوا می گه " ابروهاتو برداشتی". چقدر این سادگی رو دوست دارم..... جیگر اون زبونت که تازه شناختیش خاله . فاطمه اگه اونجا بودم دیگه از امیرت چیزیش نمی موند چه نمکی شده ماشالله ماشالله، اسفند دونه دونه اسفند سی و سه دونه راستی خصوصی هم داری گلم
عمه عاطفه
18 بهمن 90 19:49
چقد از شنیدنه نوشته هات خوشحال شدم امیدوارم هر روز به این خوشبختی اضافه شه بی نهایت از نوشته هات خوشحال شدم خدا خودتو مریخی هاتو حفظ کنه دوستون دارم یه دنیا راستی معتاده وبلاگت شدم روزه چند بار میام
خاله نسرین مامان صدف و سپهر
19 بهمن 90 9:52
بازهم مثل همیشه از این قلم ساده و با احساست لذت بردم.و چقدر حسرت احساستو خوردم خوشابحالت که فرصت به زبون آوردن دوست داشتناتو داری و شکرشونو بجا میاری. چقدر مشترک بود حس اون لحظه ای که میپرسی تغییری رو میبینی و فقط طوطی وار همین جوابو میشنوی که ابروها...... ومن باز حرص میخورم وباز حرفهای تکراری...... اصلا ولش کن این حرفهای نامهربونی رو. قربون این گل پسر ،قند عسل بشم که با زبونش بازی میکنه.خاله زبون دراز میشی ها.زودتر وسیله ی جدید پیدا کن.
مامان ماهان عشـــــــــ❤ــق
19 بهمن 90 10:15
سلام عزیز عاشق این دوست داشتن هایت را خیلی دوست دارم. عاشقانه هایت مستدام.
مامان علی
19 بهمن 90 12:23
خصوصی داری دوستم
سعيده
20 بهمن 90 20:32

از ته دل خنديدم وقتي پستتو مي خوندم...
ابروهات ...واقعا مشابه بود...
تشكرتو از پوريا واقعا دوست داشتم و كاملا مي فهممش...واقعا دوست داشتني نوشته بودي مامان پرتقال....

ممنونم كه تولدمو تو وبلاگت تبريك گفتي واقعا خوشحالم كردي عزيز كلوچم....


قابلتو نداشت بهترینم...
مادر کوثر و علی
1 اسفند 90 13:10
سلام عزیزم ممنون از حضورتون آفرین به این قلم زیبا بسیار بسیار لذت بردم با افتخار لینکتون میکنم شاید گاهی هم بیام و با اجازه از نوشته هاتون تقلب کنم
مادر کوثر و علی
1 اسفند 90 13:10
راستی گل پسرت خیلی نانازه ببوسش هوارتا
مادر کوثر و علی
1 اسفند 90 13:21
اولین تقلب و سرقت من: اینا رو برداشتم واسه خودم چه ایراد دارد که طرحی در ذهنم نباشد و دست به قلم شوم؟ چه ایراد دارد که بدون آنکه عنوانی برای پستم انتخاب کنم بیتاب نگاشتن باشم؟ مگر دوست داشتن بهانه میخواهد؟و نوشتن برای آنان که دوستشان داری؟ آمدم که بگویم دوستت دارم.بی بهانه...
مادر کوثر و علی
1 اسفند 90 13:27
من هر چی بردارم حتما به اینجا اشاره میکنم پ ن 5 پست "من تو بابایی" رو ببینید مرسی
زهرا از نی نی وبلاگ213
4 شهریور 91 17:12
آفرین
زهرا از نی نی وبلاگ213
4 شهریور 91 17:13
امیرحسین خیلی قشنگه هزارماشالا