سال وب نامه...
سلام پسرکم!
یک سال گذشت...یک سال از نخستین روزهایی که تو شدی مسافر بهشتی این
خانه مجازی...و من شدم نگارنده روزهای این مسافر هنوز از راه نرسیده...یک سال
گذشت از آن روزهای من و تو که با هم مینگاشتیم روزانه های با هم بودنمان را در این
سفحه سپید ...آن روزها چه برقی میزد این قرمز دوست داشتنی و امروز اثر انگشتان
کوچک نازنینت بر نقطه نقطه مانیتور و کیبورد به من لبخند میزند...و من بجای برق انداختن
دوباره،بوسه میزنم بر جای سرانگشتان شیرینت...اگر آنچه در بارداری انجام میدهیم در
سرنوشت جنینی که می پروریم صاحب اثر باشد بی دلیل نیست این علاقه بی حد تو
به سیم و دوشاخه و کامپیوتر و لب تاپ و....چرا که روزهای بسیاری را تو در بطن من و من
در حال عاشقانه نگاشتن برای تو در این کلبه مجازی مان...و حال یک سال میگذرد و مرا
باورش سخت است که آن موجود نادیده درونم که هر لحظه اضطراب زود آمدنش را و خوب
رشد نکردنش را داشتم ...امروز کودکی داناست که بسیاری از حرف های مرا میفهمد
و گاه خود را حتی به نشنیدن میزند در حالیکه پنهانی میخندد!باورش سخت است اینهمه
تغییر تنها در یک سال...چرا که نه؟مگر من خود یک سال پیش آنگاه که شمع 26 سالگی
تولدم را همین روزها به باد میسپردم اینقدر سرشار بودم از ترانه مادری؟مگر این تغییرات
شگرف در من نیز شکل نگرفته؟
خدای مهربانم را سپاس که این ترانه را بی کم و کاست درونم زمزمه کرد...
......................................................................
سالگرد تولد وبلاگمون مبارک!(7/مرداد/90)
تولد 27 سالگی خودمم مبارک!(9/مرداد/64)
تولد 28 سالگی پوریا هم مبارک!(21/مرداد/63)
.....................................................................
تو این یک سال پست های جوواجوری تو وبلاگم گذاشتم که همشونو یجورایی
دوست دارم .چون معمولا وقت بی حوصلگی وب نمینویسم.ولی این سه تا پست
رو از همه بیشتر دوست دارم.البته تو پست هایی که به امیرحسین مربوط
میشه.وگرنه پست های دیگه ای هم هست که قدر اینا دوست دارم.دلم میخواد نظر
شمارو هم بدونم.کدوم یکی رو بیشتر میپسندیدن؟میخوام پست برترم رو اعلام کنم!
http://mosafer1.niniweblog.com/post1.phpاولین پست وبلاگ.
http://mosafer1.niniweblog.com/post17.phpآخرین پست بارداری
http://mosafer1.niniweblog.com/post18.phpاولین پست تولد
و بین پست های غیر مربط به امیر حسین:
http://mosafer1.niniweblog.com/post40.phpپستی برای همسرم
http://mosafer1.niniweblog.com/post49.phpپست روز مادر
http://mosafer1.niniweblog.com/post51.phpپست روز پدر
ممنونم که وقت میذارین.اگه نکتهای...پیشنهادی انتقادی هم دارین برای
بهتر شدن وبلاگ خیلی ممنون میشم که بهم بگین.
....................................................................................
مامانی بخدا من میفهمم که اون انگشت کوچولوی اشارت تازه موتورش روشن شده
و تو دوست داری همه دنیا رو با همون یه انگشت نازت کشف کنی...اما خواهش میکنم
تو هم اینو بفهم که اون چیزی که تو صورت بقیه برق میزنه و تو میخوای با همون یه
انگشت کشفش کنی و فشارش میدی...چشمه چشم!!!!و وقتی فشارش میدی
تا چند ساعت درد میکنه!حالا هر چی دلت میخواد کلید چراغ و دکمه آسانسور و
دکمه های لباسشویی و ظرفشویی رو که باید رو پنجه پاهای نازنینت بلند شی تا دستت
بهشون برسه رو با همون یه انگشت فشار بده!ملالی نیست!اما به چشم و چال ملت
رحم کن!بماند که چندصد بار وسط فیلم دکمه تعویض کانال رو روی تی وی فشار
میدی و ما همه ضد حال میخوریم...بماند که وقتی مامان داره یه صفحه رو تو مانیتور
نگاه میکنه چند صد بار دیگه دکمهEnd رو میزنی و آخر صفحه رو برای مامان میاری تا زیاد
زحمت نکشه!بماند که عاشق دکمه پاور لب تابی و اگه درش بسته نباشه چند بار
با همون پاور روشن و خاموشش میکنی...بماند که عاشق تمام دکمه های دنیایی!
حالا چرا این وسایل بخت برگشته دکمه دار رو مثل زاغی که طلا میبره تو لونش قایم
میکنه میبری زیر مبلا میچپونی؟بعدم سرتو خم میکنی دنبالشون میگردی اینقدر
"گولو" میشی که میخوام درسته قورتت بدم!الان زیر مبلامون عالمی داره ها!
دستاتو که میگیریم مثل بچه گربه میگیری از آدم میکشی بالا!وقتی میرسی به سرشونه
شروع به رقص و پایکوبی میکنی!کلا دنبال یه بهانه ای که نی نای نای کنی...سوار
شونه های هر کس میشی شروع میکنی به محکم تکون دادن خودت که یعنی برودیگه!
وقتی هم بنده خدا شروع به حرکت میکنه لبخندرضایتت منو میکشه!
چشمم کف پات اشتهات خوبه و به هیچی نه نمیگی غیر از تخم مرغ که پزشکت
خیلی تاکید داره بخوری.انواع میوه و غذا و بیسکویت و کیک و نون و خرما و ...رو خوب
میخوری.خدا روشکر.و اینکه با اینهمه زیاد وزن نمیگیری منو خوشبین میکنه به اینکه
ژن خوردن و چاق نشدن رو از خانواده پدریت به ارث بردی و خوشبحالت شده!
جدیدا عاشق گاز گاز کردن شدی و از سر سرخوشی هر کس رو دوست بداری گاز
میگیری!از شصت پا تا لپ و ابرو و بینی و ...هرجا گیرت بیاد گاز میگیری.ووقتی مثلا از
دستت فرار میکنیم غش غش میخندی.هنوز علاقه ای به حرف زدن نداری.اصلا تقلید
نمیکنی .فکر کنم غرورت بهت اجاه نمیده!!
ماجراهای یک بچه دامپزشک:
اول لاکی رو میگیریم خوب بررسی میکنیم!
بعد مهره های گردنشو میشکونیم...
بعد چشمشو با همون لبخند همیشگی در میاریم!!
حالا بیمار مرده و ما با خیال راحت و با تعهد کاری فراوان تی وی تماشا میکنیم!
لباس بافتنی دایی علی وقتی کوچک بود...هنر دست مادربزرگ عزیزم...
اون روز رفتیم بازار این نی نی شیطونو بهمون قالب کردن!