آنگاه که دلهایمان لرزید...
سلام پسرکم!
این روزها روزهای غمباری است برای ما...برای همه ما...نه برای آنهایی که زادگاهشان
اهر باشد چون مادربزرگت ، مامان فرشته عزیزم...نه برای آنها که عمری زیسته اند در
تبریز چون مادربزرگ و پدربزرگت و تمام آنها که دوستشان دارم و نامشان را تک به تک
بر دیواره قلبم نوشته ام...خویشاوندانی که همواره زندگی کردن در کنارشان رویای کودکی
و بزرگسالی ام بوده است در غربت روزهای تنهایی در مشهد در سایه سار مهربانی
امام رضای رئوف که اگر نبود چطور دوری تمام خویشاوندانمان را در تبریز تاب می آوردیم؟
این روزها روزهای غمباری است برای تمام ایران...برای آنها که آذری می دانند و نمیدانند...
برای آنها اصلا نام اهر و هریس و ورزقان را تابحال نشنیده اند...دلهایمان لرزید با لرزش
زمین آذربایجان...در سومین شب قدر ...غم بی پدری یتیمان کوفه امسال با غربت یتیمی
کودکان آذربایجان امتداد یافت...غبار بر دلهایمان نشسته پسرم...هنوز جراحت زلزله
بم بر دلهایمان تازه بود...هنوز کودکان بم بزرگ نشده بودند که با پدر شدن و مادرشدن
تلخی روزهای یتیمی شان را فراموش کنند...ای کاش آنجا بودم تا تک تک 40 کودک
یتیم سرزمین مادریم را در آغوش می کشیدم...کودکانی که چشم به آینده ای روشن
در سایه سار مهر والدینشان داشتند را دلگرمی و امید می دادم که آینده هنوز در
دستان توست کودکم...آینده این سرزمین در دستان کوچک امروز و پر توان و با صلابت
فردای توست...آذربایجان بارها برخاسته است از خاک عدم...برخیز و گذشته را بنگر که
چگونه آنهایی که تو از تبارشانی ایستادند در برابر هجوم بیگانه،قحطی های طولانی ،
جور و جفای حکومت های نامهربان...برخیز آذربایجان قهرمان...گرد و غبار لرزیدن زمین
را از تننت بزدای...و بار دیگر ثابت کن غیرت از آن توست...درویش مصطفی*می گفت
"تنها بنایی که اگر بلرزد محکم تر می شود دل است..."دلهایمان لرزید این روزها...
و محکمتر ایستاده ایم...ایستاده ایم در کنارت آذربایجان سلحشور...همه در تب و تابند
این روزها...تب و تاب رساندن هر آنچه کمک مینامندش...خاله مهربانم میگفت دیدنی
است این روزها تبریز ما...چونان سالهای جنگ که هرکس هر آنچه داشت در طبق
اخلاص می گذاشت...همه به هم نزدیک شده ایم...به خدا هم نزدیک شده ایم و
پس لرزه هایی که هنوز رهایمان نمیکند دیگر ما را نمیترساند....میگفت خیلی ها
غذای گرم در خانه هایشان میپزند و به زلزله زده ها میرسانند ...و زیباتر از همه آنکه
شبکه استانی از مردم میخواهد که غذای گرم نبرند چرا که مردم زلزله زده روزه اند...
آذربایجان عزیزم!
زمین سر سبز تو که لرزید ، دل های همه ایرانیان که نه دل های تمام آنها که
هنوز دلهایشان شکوه همدردی با همنوع را در خود داشت لرزید...پیام تسلیت تمام
آنها که انسانیت را میستایند بپذیر...تو همدرد بودی در زلزله بم ، در رودبار و منجیل...
تو همدرد بوده ای در تمام روزهای دردمندی این ملت و هر ملتی که دردی داشت...
میدانم که دل مهربان تو راضی نیست که درد تو را مستمسک قرار دهند برای همدرد
نشدن با مظلومان فلسطین...دستان دردمندت را میفشاریم و از خدای مهربان برای
تسلی خاطر تمام سرزمینت و ساکنانش طلب رحمت میکنیم...
دورویش مصطفی:یکی از شخصیت های رمان "من او"نوشته رضا امیرخانی