قدم واره...
سلام پسرکم!
سوم شهریورماه 91 برایم روزی است بی بدیل...روزی که تو با قدم های لرزانت جاده
بی انتهای زندگی یک انسان را آغاز کردی ...و من دیدم نخستین گامهایت را...و آن
لحظه ها چنان میخکوبمان کرده بود که حتی به جستجوی دوربینی هم نبودم تا عکسی
به یادگار از نخستین گامهایت داشته باشیم...آن لحظه ها چنان کوتاه و لذت بخش
بودند که زمان و مکان را برایم بی معنا کرده بود و تنها شور آن را داشتم تا قدم کوچک
بعدیت را بشمرم و بغض شادی در گلویم را به قطره های اشک نسپرم تا شادی شما
را خدشه دار نکند...دوست دارم زانوان لرزانت را آن هنگام که تمام توانشان را به کار
میگیرند تا تورا از آغوشی به آغوش دیگر برسانند...دوست دارم لبخند رضایتت را پس از
چندین قدم را رفتن و به مقصد رسیدن...دوست دارم اشتیاق بی حد اطرافیانت را برای
اضافه کردن عددی به رکورد تعداد قدم هایت...پاهای کوچکت را که غرق بوسه می کنم
میخندی و صدای خنده هایت دنیا را برایم شیرین تر میکند و آن دم دعاگوی دوستی
هستم که منتظر است تا صدای خنده های کودکش دنیا را برایش شیرینتر کند...
پسرک نازنینم!
خداوند مهربان حافظ گامهای تو باشد..آرزویم این است که هواره قدم در راه نیکی ها
بگذاری و از گام های شیطان پیروی نکنی...امیدم این است که آن روز که تو را در
سرای دیگر ملاقات کنم در جاده عشق به اهل بیت قرار یافته باشی....پس گام های
کوچک امروزت را به خدای بزرگی میسپارم که نگهدار صلابت فردایشان باشد...
.....................................................................
با سلام خدمت دوستای عزیزم.
امیدوارم که تعطیلات به همه خوش گذشته باشه و طاعات همه هم مورد قبول
واقع شده باشه.ما هم مثلا اومدیم روز عیدی بریم یه سفر کوتاه که نزدیک باشه.
گفتیم کجا بهتر از همدان؟ولی چشمتون روز بد نبینه اونقدر همدان شلوغ بود که
حد و حساب نداشت.نشون به اون نشون که هیچ جا رو نتونستیم ببینیم جز آرامگاه
بوعلی سینا.حتی تا نزدیک گنجنامه هم رفتیم ولی پلیس برمون گردوند!غار
علیصدر که نگو!ظهر بلیت میفروختن برای 11 شب...خلاصه که دست از پا درازتر
برگشتیم.ولی خبر خوب این که دوباره جمعه قراره بریم همدان!این بار برای
عروسی یکی از همکلاسی هامون .عروسی زری...شاید بشه که دیداری هم از
گنجنامه بکنیم.اگه این پایتخت نشینا که هنوزم تعطیلن بذارن!!!
محوطه آرامگاه بوعلی سینا
این واکر که براش خریدیم خیلی خیلی در راه افتادنش موثر بود.گرچه شب اول اینطوری
رو زانو راهش میبرد ولی کم کم یاد گرفت و زانوهاشو تقویت کرد.چیز جالبیه.وقتی بچه
راهش میبره آهنگ ملایمی میزنه و عروسکاش میچرخند.
مگه چیه؟ماکارونی خوردم صورتم کثیف شده!موهامم مامانم با روغن بادوم کثیف کرده!
میخوام ورزش کنم قوی بشم!مثل همشهریم کیانوش رستمی!
(انسان بی جنبه بعد از قوی شدن:) آیییییییی نفس کش!
در حال عملیات خرابکارانه!(به نوار کنده شده مبل هم دقت کنین!)
راضی ار نتیجه عملیات!