امیرحسینامیرحسین، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 8 روز سن داره

مسافری از بهشت

قدم واره...

1391/6/6 11:39
987 بازدید
اشتراک گذاری

سلام پسرکم!

سوم شهریورماه 91 برایم روزی است بی بدیل...روزی که تو با قدم های لرزانت جاده 

بی انتهای زندگی یک انسان را آغاز کردی ...و من دیدم نخستین گامهایت را...و آن 

لحظه ها چنان میخکوبمان کرده بود که حتی به جستجوی دوربینی هم نبودم تا عکسی

به یادگار از نخستین گامهایت داشته باشیم...آن لحظه ها چنان کوتاه و لذت بخش 

بودند که زمان و مکان را برایم بی معنا کرده بود و تنها شور آن را داشتم تا قدم کوچک

بعدیت را بشمرم و بغض شادی در گلویم را به قطره های اشک نسپرم تا شادی شما

را خدشه دار نکند...دوست دارم زانوان لرزانت را آن هنگام که تمام توانشان را به کار 

میگیرند تا تورا از آغوشی به آغوش دیگر برسانند...دوست دارم لبخند رضایتت را پس از

چندین قدم را رفتن و به مقصد رسیدن...دوست دارم اشتیاق بی حد اطرافیانت را برای

اضافه کردن عددی به رکورد تعداد قدم هایت...پاهای کوچکت را که غرق بوسه می کنم

میخندی و صدای خنده هایت دنیا را برایم شیرین تر میکند و آن دم دعاگوی دوستی 

هستم که منتظر است تا صدای خنده های کودکش دنیا را برایش شیرینتر کند...

پسرک نازنینم!

خداوند مهربان حافظ گامهای تو باشد..آرزویم این است که هواره قدم در راه نیکی ها 

بگذاری و از گام های شیطان پیروی نکنی...امیدم این است که آن روز که تو را در 

سرای دیگر ملاقات کنم در جاده عشق به اهل بیت قرار یافته باشی....پس گام های

کوچک امروزت را به خدای بزرگی میسپارم  که نگهدار صلابت فردایشان باشد...

.....................................................................

با سلام خدمت دوستای عزیزم.

امیدوارم که تعطیلات به همه خوش گذشته باشه و طاعات همه هم مورد قبول

واقع شده باشه.ما هم مثلا اومدیم روز عیدی بریم یه سفر کوتاه که نزدیک باشه.

گفتیم کجا بهتر از همدان؟ولی چشمتون روز بد نبینه اونقدر همدان شلوغ بود که

حد و حساب نداشت.نشون به اون نشون که هیچ جا رو نتونستیم ببینیم جز آرامگاه

بوعلی سینا.حتی تا نزدیک گنجنامه هم رفتیم ولی پلیس برمون گردوند!غار 

علیصدر که نگو!ظهر بلیت میفروختن برای 11 شب...خلاصه که دست از پا درازتر 

برگشتیم.ولی خبر خوب این که دوباره جمعه قراره بریم همدان!این بار برای

عروسی یکی از همکلاسی هامون .عروسی زری...شاید بشه که دیداری هم از 

گنجنامه بکنیم.اگه این پایتخت نشینا که هنوزم تعطیلن بذارن!!!زبان

 

محوطه آرامگاه بوعلی سینا

 

این واکر که براش خریدیم خیلی خیلی در راه افتادنش موثر بود.گرچه شب اول اینطوری

رو زانو راهش میبرد ولی کم کم یاد گرفت و زانوهاشو تقویت کرد.چیز جالبیه.وقتی بچه

راهش میبره آهنگ ملایمی میزنه  و عروسکاش میچرخند.

 

مگه چیه؟ماکارونی خوردم صورتم کثیف شده!موهامم مامانم با روغن بادوم کثیف کرده!

 

میخوام ورزش کنم قوی بشم!مثل همشهریم کیانوش رستمی!

 

(انسان بی جنبه بعد از قوی شدن:) آیییییییی نفس کش!

 

در حال عملیات خرابکارانه!(به نوار کنده شده مبل هم دقت کنین!)

 

راضی ار نتیجه عملیات!

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (10)

مادر کوثر
6 شهریور 91 11:39
سلام سلام عزیزمممممممممممممممممم راه رفتنش مباررررررررررکککک به یاد روزای اول راه رفتن کوثر افتادم اولین باری که از زمین بلند شد و چند قدم برداشت ولی احساست تو خیلی قشنگتر بوده در اون لحظه چه حرفای خوبی. چه دعاهای قشنگی
مادر کوثر
6 شهریور 91 11:41
به به به مسافرتتتتتتتتتت. کوتاهش هم خوبه دیگه انشالله این آخر هفته ای بهتون خوش بگذره از جانب ما خیالت راحت! چون تعطیلمون نکردم ولی احتمالا بازم همه جا شلوغ باشه با این سی لیتر بنزین هدیه و تعطیلی تهران و فصل مسافرت و اینا...
عمه عاطفه
6 شهریور 91 12:02
اولین قدمات مبارک الهی عمه فدات شه به شدت مشتاق دیدن اون لحظه ام دلم داره پر میکشه از خدا میخوام همیشه حافظ این قدما باشه دلم واستون یه ریزه شده اگه این عکسا رو نمیذاشتی من از دلتنگی میمردم دوستون دارم
مامی امیرحسین
6 شهریور 91 16:17
به به! چه مسافرت خوبی!!! منم همدان فامیل دارم. البته تا الان یه دفعه فقط بچه بودم رفتم!! کارهای پسر گلتم خیلی بامزه شده. عکس مبل خیلی بامزه بود. ماشالله به زور بازوش. مبارکش باشه اولین قدمهاش. بهش بگو دیگه حالا که وایسادی تا تهشو باید بری
مامی امیرحسین
6 شهریور 91 16:18
به به! چه مسافرت خوبی!!! منم همدان فامیل دارم. البته تا الان یه دفعه فقط بچه بودم رفتم!! کارهای پسر گلتم خیلی بامزه شده. عکس مبل خیلی بامزه بود. ماشالله به زور بازوش. مبارکش باشه اولین قدمهاش. بهش بگو دیگه حالا که وایسادی تا تهشو باید بری
مامان نیایش
7 شهریور 91 9:26
سلام سلام بالاخره آپ کردی مامانی خوشحالمون کردی با این خبرای خوشتایشالا همیشه خوب و خوش باشید اولین قدم های امیر حسینم مبارک واقعا خیلی لذت بخشه یاد اون روزایی افتادم که به قول تو اضافه میکردیم هی عددی رو به رکورد تعداد قدمهای نیایش خیلی حس خوبی داره دیدن تکامل لحظه به لحظه یه کودک و تو خیای خوب بیان کردی این حس رو آفرینهمیشه برای الینا مسافر کوچولو دعا میکنم الهی که خدا هم براشون خیر و سلامتی بیشتر و بیشتر بخواد عزیزم عکس های قشنگی گذاشتی مخصوصا اونا که با لباس سبزه اون واکره هم خیلی جالب بود تا حالا ندیده بودم می بینی تو رو خدا زمان ما امکانات نبوداااافداش بشم پسر خوش خنده الهی سالم باشه همیشه و همیشه به گشت و گذار و سفر واااااااااای عزیزم نمیدونی مشهد چه خبره شایدم بدونیغلغله است یعنی یه چی میگم یه چی میشنویااااااااااااااااااااااااااااا این روزها برای سفر روهای بی حد شلوغیه به هر حال ان شاا لله که هر جا میرید خوش بگذره
مریم
7 شهریور 91 12:12
کاش میشد به دنیای کودکی برگشت وهمه "قدم" ها را ازنو درست وانگونه که "باید" برداشت افسوس ..... مراقب همه قدمهایش باش ..
نرگسی
7 شهریور 91 12:45
انقدر این عکس معرفی سایت رو دوست دارم که هر وقت میبینم ضعفففففففففففففف میکنم .. شیطنت ازش میباره .. مامانی اسفند یادت نره ..
راحله(مامان هوراد)
9 شهریور 91 8:35
امیر حسین جونمممممممممم اولین قدمهات مبارکههههههههه عاشق اون چشمای گیرا و لبهای خندونتم...اصلا هر وقت میام اینجا مشعوف میشم خوشبحالتون یه نصفه سفر هم رفتینا! ما که تو تعطیلات همین پایتخت گردی هم نتونستیم بریممامانم رفت مشهد ما نرفتیم راستی عروسی هم خوش بگذره هوراد هم یه کار جدید یاد گرفته ها! اگه دوست داشتین بیاین وبلاگمون ببینین
مامان زینب
9 شهریور 91 12:14
سلام امیر حسین کپلی. مبارکت باشه خاله. ان شاءالله که قدمهات رو به سمت و سوی پیروزی و موفقیت برداری عزیزم. خدا حفظت کنه گل پسر مبارک باشه مامانش. چشمت روشن. از حالا دیگه همه چیز باید به سقف آویزون بشه . دیگه هیچی تو خونه از دست این نیم وجبی درامان نیست. دلتون همیشه شاد