یازده ماهگیت مبارک!
ماه من سلام!
یازده منزل می گذرد از آن روز که هلال ماه کوچکم را به آغوشم سپردند و دستان کوچک
و سپیدش انگشت اشاره ام را سخت می فشرد و من در اندیشه راهی طولانی در
پیش رو...و ماه به ماه تو ماهتر میشدی نازنینم...و اینک آخرین ماهگرد زندگیت را به
صندوقچه خاطرات می سپاریم...حال که قرص ماه کوچکم کامل شده است دیگر
آرزویی جز دیدن سالگردهای فراوان زندگیت ندارم...دلم برای ماهگردهایت تنگ میشود
عروسکم...دیگر ماهی برای شمردن ندارم...ماه های سال اول تولدت به همان سرعتی
گذشت که ماه های بارداری...
و من چیزی ندارم جز خاطره ای شیرین از تک تک لحظه ها و دقیقه ها و ساعت ها
و روزها و ماه ها...و اکنون که تو به راستی قرص ماه کاملی شده ای و شب های آرام
زندگیمان را تا ابد مهتابی خواهی کرد باز هم خدای مهربانم را شکر می گویم بر این نعمت
بزرگ و بر این معجزه عظیم...که خلقت تو در برابر چشمانم عجیب تر و شگفت تر از گردش
ماه و ستارگان است...
کودک دلبندم!
به خدای بزرگ میسپارم تمام ماه های زندگیت را...و تمام لحظه هایت را...و روزی را برایت
آرزو میکنم که چونان ماه تابان بر تارک آسمان علم و اخلاق و ایمان بدرخشی ...
و آن روز تماشا کنم جوان رشیدم را و به حسین(ع) تقدیم کنم نهالی که به عشق
او پروردم...
........................................................................
این عکسا برای وقتیه که داشتم لباسای زمستونی امیرحسینو جمع میکردم.
تقریبا دوماه پیش.تا حالا قسمت نشده بود بذارمشون.فکر میکردم تا سال دیگه
این لباسا ممکنه تنش نشه و حیفه که عکسی باهاشون نداشته باشه.ولی حالا
فکر میکنم خیلیاش تنش خواهد شد!
قربون قد وبالات!بلد نبودی وایستی اونوقتا!بزور چند ثانیه سرپا نگهت داشتیم
مامان این کلاه موشی چیه سرم کردی گرمممممممممه!
حالا که اذیتم میکنی....هامممم میخورمت!
ببین چه موش بامزه ای شدم!(این عکس بک گراند گوشی بابایی!)
آقا موشه پشتشو کرد به دوربین!
تیپشو نگا!
بلوز و شلوار همون کت.
این عکسو خیلیییییی دوست دارم.نگا چه نازی کرده شیطونکم
کلاه نوزادی مامانی بر سر....
هیییی خسته شدم دیگه چقدر عکس میگیری آخه؟
پی نوشت:هر کس عکسای امیرحسینو میبینه و بعدا خودشو میبینه میگه عکساش
از خودش خیلی تپل تره!نمیدونم چرا اینطوریه ولی الان که عکسای قدیمی رو نگاه میکنم
میبینم حق با اوناست!پسر ما معمولیه و تپل مپل نیست.ذکر این نکته ضروری بود!