امیرحسینامیرحسین، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 10 روز سن داره

مسافری از بهشت

جویبار لحظه ها...

1391/7/25 19:00
868 بازدید
اشتراک گذاری

سلام پسرکم!

پاییز دیگر برایم زیباست برای همیشه...چرا که هر پاییز آغازی است بر سال

جدیدی از عمر نازنین تو...پاییز ها را خواهم شمرد برای قد کشیدنت...پاییزها را

خواهم ستود برای بارور شدنت...مهر ماه همیشه بوی مهر می دهد... و زین پس

بوی عشق...سال های عمرم را همه دوست دارم اما هیچ سالی چونان سال نخستین

زندگی تو برایم روح بخش نبوده است.سالی که تک تک لحظه هایش را بخاطر

سپرده ام...اکنون که از فراز قله این یک سال به کوهپایه زیبایش مینگرم و مست میشوم

از عطر خاطراتت ، خدای بزرگ را شکر گزارم برای داشتن تو....

.......................................................

پسر کوچولوی من این روزا خیلی شیرین شدی!

یه بازی قشنگ بابایی یادت داده که مثلا دنبالت میکنه و تو جیغ و فریاد زنان 

به بغل من پناه میاری و بعد دوتایی از دست بابا فرار میکنیم!زباناینقدر سه تایی 

جیغ جیغ می کنیم  و می خندیم تا از نفس بیفتیم.جالب این جاست که وقتی 

میبینی راه فرار نداری برمیگردی تو به بابایی حمله میکنی و پاهای کوچولوتو تند تند

می کوبی زمین تا بابا بترسه!!خنده

کار بامزه دیگت اینه که مهر میذاری جلوت و نماز میخونی!به قول عزیزجون الله اکبر

میکنی.وقتی اون دستای کوچولوتو میبری بالا و الله اکبر میکنی دلمون ضعف میره.

هفته پیش بردمت آتلیه.کلی گشتم تا آتلیه دلخواهمو پیدا کنم.دوست داشتم تو 

کار فوتوشاپ و عناصر مصنوعی نباشه.دوست داشتم فقط عکسای با کیفیت

از خودت داشته باشم.خوشبختانه یه جای خوب که البته کارشم ت کرمنشاه

معروفه پیدا کردم.میگفتن با اینکه اولین بارته میری آتلیه بازم خیلی خوب همکاری

میکنی.عکاسه نگذاشت زیاد لباس عوض کنم.میگفت لباس و عروسک و دکور

اصلا مهم نیست.مهم سرحال بودن و همکاری بچه است.حالا باید تا یه ماه

دیگه صبر کنیم تا عکسا ظاهر! بشن!

اون شب کنارم دراز کشیده بودی.بابایی طبق معمول خواب بود.گفتم شاید دیگه

وقتش باشه بدون اینکه بگذارمت روپام یاد بگیری خودت بخوابی.شروع کردم به خوندن

لالایی هرشب .برگشتم نگات کردم دیدم داری خودت خودتو لالا میدی!اون کله خوشگل

کچلتو تند تند اینور اونور میکردی انگار رو پا باشی!اول کلی قربون صدقت رفتم و

خندیدم.بعد گذاشتمت رو پام تا بخوابی.وقتی خوابت میاد یه بالشی کوسنی

چیزی پیدا میکنی سرتو میذاری روش تکون تکون میدی یعنی بیا منو لالا بده!

نمیدونم چرا هنوز علاقه ای به تقلید نداری.تنها حرفی که خیلی دوسش داری :

خ!

از کارت های دید آموزتم فقط به کارت خرس علاقه داری!حتی تلاش میکنی

که بگی خرس!بچه مردم مامان و بابا میگن بچه ما هم خرس و خروس و خر ...!نیشخند

کلا هجاهای سخت رو بیشتر دوست داری.تلفنو که برمیداری بجای الو یا سلام

که خیلی سادن سعی میکنی بگی چطوری؟!زبانولی هرچی خودمو میکشم 

که اقلا بگی آب...نمیگی!بابا ...نمیگی!مامان ...نمیگی!کچاپ...میگی!کثیف...میگی!

بابایی میگه پسرم مرد روزا و کارای سخته!

یه سلکشن از عکسای این یه سال جمع کرده بودم.انتخاب خیلی سخت بود از بین 

1013 تا عکس!سلکشن رو هی کوچیک و کوچیکتر کردم تا شد اینایی که میبینین.

امیدوارم خوشتون بیاد.

یک روزگی بیمارستان...یادش بخیر...

 

8 روزگی...با زردی

 

چهل روزگی...بعد از حموم چله///چقدر سخت بود تنهایی حمومش میکردم

 

سه ماهگی عاشورای حسینی...

 

 

قربون شکر خندت...

 

سه ماهگی شب یلدا...

5 ماهگی...

5 ماهگی...

6 ماهگی...

7 ماهگی حدودا!

8 ماهگی...

همان 8 ماهگی!

 

9 ماهگی...این عکس تو کریر رو با عکس 40 روزگی مقایسه کنین لطفا!

همون 9 ماهگی...

9 ماهگی...

 

10 ماهگی...

 

11 ماهگی ...

 

12 ماهگی...

 

13 ماهگی...عکس داغه چشماتون نسوزه همین الان گرفتم!

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (43)

شبنم
25 مهر 91 19:52
خیلی دوستت دارم خاله.. قربون بزرگی خدا بشم که توی این یک سال این همه تغییرات دوست داشتنی و لحظه به لحظه تو وجود تو فرشته کوچولو رخ داده و حالا برای خودت یک مرد کوچک هستی!! ای شالله بیام اینجا و از زبون مامانیت،تولد 50 سالگی تو بخونم!!..اون موقعی که این کت بزرگه اندازه اندازه ات بشه..
مادر کوثر
25 مهر 91 19:54
وای عزیزم بازم یه پست عالی دیگه خیلی خیلی زیبا بود بسیار خوشمان آمد وای خدا چه کوشمولو بودهههههههههه و هی بزرگتر و نازتر شدههههههههههههه ای بامزه ی ناقلای بلا قربون تلفظ کردن کلمات سختت بشمممممممممم مامانی ممنون از حضورت بازم بیا بروزیم با پست های جدید. بوس
مامان روشنک
26 مهر 91 8:59
ماشالله خیلی نمکه خا حفظش کنه
شبنم
26 مهر 91 10:05
من اون دو تا عکس هشت ماهگی اش و اون عکسی که کنترل تلوزیون کنار گوشش هست رو خیلی دوست داشم..
هزار هزار هزار هزار ماشالله اش باشه..


ممنون عزیزم کنترل نیست تلفنه...
سعیده
26 مهر 91 13:14
بسیار زیبا بود واقعا لذت بردم از دست نوشته هات و از عکسای قشنگ امیر حسینم ولی خودمونیما روز به روز ماشاا... داره خوشگلتر می شه.نمیدونم روزای اولی که دیدمش بش می گفتم چقد نازه...چون حالا خیلی دوست داشتنی تر شده....
سمیرا،مامان آریامهر
26 مهر 91 17:29
ماشالله چقدر نازو خوشکله مخصوصا اون عکسش که گفتی با روز چهلمش مقایسه کنیم با تبادل لینک موافقی؟اگه آره منو با اسم آریامهر،گل پسرک نازم لینک کن
مامان محمد طاها
26 مهر 91 22:47
سلام خانمی.گل پسرخوبه
زهرا از نی نی وبلاگ213
27 مهر 91 2:14
عالی بود آفرین مامانی
زهرا از نی نی وبلاگ213
27 مهر 91 2:15
امیرحسین در گذر زمان واقعا چه زود میگذره
زهرا از نی نی وبلاگ213
27 مهر 91 2:16
چه نانازی امیر حسین جونم مخصوصا اون عکس آخری که خیلی جیگر طلا شدی عزیزممممممممم
عمه عاطفه
27 مهر 91 9:35
عععععععععششششششششششششقمیییییییی وای که چقد دلم تنگیده واقعا پست قشنگی بود فاطمه جونم دستت ندرده
سمیرا،مامان آریامهر
27 مهر 91 10:02
لینک شدی فاطمه جوون
شبنم
27 مهر 91 20:11
امیرحسین از این مامان فاطمه ات بپرس حالا نمی تونست ما رو ضایع نکنه؟؟ نیس که هیچ کدوم از کامنت ها هم جواب ندارن،این سوتی خاله شبنم دیگه،داره اون بالا برای خودش حسابی می درخشه! حالا یه بار که اومدید شهر ما،خونه ما،من کنترل تلوزیون رو می ذارم در گوشت،یه عکس ازت می گیرم می ذارم تو وبلاگ خودم،که از خجالت این سوتی بالا بیرون بیام
مامان علی
27 مهر 91 20:35
و تو چه می دونی که دورنمای این کوه باشکوه برای ما که از دور داریم نظاره می کنیم چقدر زیبا و دل انگیزه فاطمه ی دوست داشتنی من امیرحسینم عزیزم! برات آرزو می کنم همیشه بودن در اوج و بر فراز قله های بلند افتخار ایستادن رو
مامان علی
27 مهر 91 20:37
آخخخخخخخخخ که سوختم از عشقت امیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــر من عاشق این پرتره هاییم که مامانت شکار می کنه خییییییلی ملوسی همشو می خوام هام هام کنممممممم
کوثر
28 مهر 91 11:19
عالیییییی بود خیلی ووروووجکین هم مامانی هم پسملی
سعیده
28 مهر 91 18:36
چقد کلاه بت میاد خاله من عکسای 9 واهگیتو خیلی دوست دارم
مادر کوثر
29 مهر 91 9:58
سلام دوست من با پست جشن تولد بروزیم تشریف بیارید
راحله
29 مهر 91 11:22
وای خدا جوووووووووووووووونم چقدر قشنگ بود...............دستت درد نکنه فاطمه جوووووووووووون ایشالا هوراد یکساله که شد منم ازین کارا میکنم..............عکس اخری هم که محشر بووووووود ببوس گل پسرتو
مامان نیایش
30 مهر 91 13:44
سلام فاطمه ی عزیزم چه قدر شیرین بود کنار این جویبار نشستن و لذت بردن از تک تک لحظاتش حتما که برای تو شیرین تر بوده الهی که همیشه لباتون خندون و دلاتون شاد باشه عالی بود پستت مثل همیشه ببخش دیر اومدم نیایشم مریض بود و منم درگیر قربون محبتت که به یادمون بودی واومدی خیلی عکس های قشنگی انتخاب کردی اون آخری که دیکه معرکه بود امیر حسین شیرینم با اون حرف زدنش ایشالا سختی نبینی هیچ وقت عزیزکم خیلی بامزه شدی خدا حفظت کنه واااااااااای دلم برات تنگ شد خیلی مامانی رو از طرف من ببوس مامان هم تو رو ببوسه لطفا
مامی امیرحسین
30 مهر 91 22:21
خیلی ناز بود و هست آخریش که خیلی خیلی دیگه آتلیه چرا رفتی؟ خودت یه پا عکاسی! راستی اگه اشتباه نکنم امیرحسین شما شهریوری باشه! مال ماهم همینطور!! بازم اشتراکات جدیدی داریم پیدا میکنیم!
سمیرا،مامان آریامهر
1 آبان 91 0:18
سلام فاطمه جوون من آپم اگه فرصت کردی بیا
مامان طاها
1 آبان 91 7:49
سلام فاطمه جون.خوبی گلم؟پسر ناز ما خوبه؟ممنون که به ما سر میزنید.ماشاالله چه قدر امیرحسینم ناز نازی و بزرگ شده.زیبا نوشته بودی خانم گل.پسرم رو ببوسید
safoora
1 آبان 91 11:22
hi. the picture was perfect like you & your cute son. thanks for your massage. i think about it. where are you? come to mashhad as soon as possible i miss you alot & i want to see you. this post was great like always. say hello
نانا و نینی جون
1 آبان 91 12:14
سلام تو که از دل من خبر داری من نمیتونم همه چی بگم چرا همه بخاطر بچه سرزنش میکنن بابا شما ها چه میدونید درد من چیه
علامه کوچولو
1 آبان 91 18:02
سلام خوشحالم از آشناییتون خدا پسر نازتونو حفظ کنه
منا مامان الینا
2 آبان 91 12:30
سلام مامان فاطمه قربونش برم کوچولوی من حسابی مرد شده خصوصا با اون کت و شلوارش ! یادته بهت میگفتم باید دوماد من شه! چقدر از خوندن نوشته هات در مورد بازی کردن و لالایی خوندن و حرف زدنش کیف کردم فاطمه کاش میشد الینای منم .... بگذریم انشالا امیرت همیشه تنش سالم و لباش خندن و سرش پرمو باشه کچل بانمک من!
مادر کوثر
2 آبان 91 15:56
سلام سلام با پست های جدید بروزیم
asal
4 آبان 91 20:30
هزاران ماشاالله.
مادر کوثر
5 آبان 91 11:52
سلام عزیزممممممممممم عیدت خیلی خیلی مبارررررررررررک برای گذاشتن فایل صوتی برای هر پست، کد فایل صوتی رو در قسمت اسکریپت های اختصاصی وبلاگ (در منوی تنظیمات وبلاگ) وارد نمیکنی. اونو در قسمت html پست مورد نظر وارد میکنی. قبلا یه پست گذاشتم به اسم "آموزش گذاشتن فیلم و صدای نی نی در وبلاگ" و این قبیل چیز ها رو توش نوشتم. اینم لینکش: http://kowsar.niniweblog.com/post224.php
زهره
6 آبان 91 11:14
خدا حفظش کنه پس شما اهل کرمانشاه هستین! چه خوب که دوستایی از سراسر ایران پیدا کردم!
asal
7 آبان 91 8:03
مادر کوثر
7 آبان 91 8:40
مادر کوثر
10 آبان 91 9:38
«نیمه ذی‏ الحجه» است و ملائک مشتاق به خاک آمده‏ اند تا قدم‏ های آسمانی دهمین بهار از راه آمده را بوسه‏ باران کنند... میلاد امام هادی (ع) مبارک
عزیزجون
12 آبان 91 12:20
قربونت برم انشالا.. که روز به روز شاهد تغییرات خوب و خوبترت باشم
زن عمو صبا
12 آبان 91 12:24
انشاا... تنت همیشه سالم و لبت همیشه خندون باشه گل قشنگم
مامان ابوالفضل
13 آبان 91 1:33
سلام عیدتون مبار ک التماسدعا
مادر کوثر
15 آبان 91 7:27
این موهبت الهی است صبح چشم بگشایی و یادت بیاید دوستی داری آبی تر از آسمان، زلالتر از شبنم و روشن تر از صبح. صبح زیبایت بخیر! بروزیم
مادر کوثر
16 آبان 91 6:48
مامانی جون سلام خوبین؟ امیر حسین شیرین ما راه میره؟؟؟؟ دلمون تنگ شده ها آپ نمیکنین؟
ali
19 آبان 91 13:20
salam arzo mofghet mikonam barsh eshalah sayton ba la sarshon bemone be manam sar bezan khoshhal misham
zari
26 آبان 91 22:09
.salaaaaaaaaaaaaaaam .kheily kare ghashangi kardi fateme vaghean lezat bordam.koliam b axai in shompeiret khandidam.inja bud ye loghme mishod. b yadetunam
مادر کوثر
27 آبان 91 7:12
سلام بر محرم ما رو هم بسیار دعا کنید بروزیم
مادر سپید
6 آذر 91 7:27
شیطونی از چشمای خوشگلش میباره .. خدا به دادت برسه چه عکس داغی گذاشته بودی بعد از یکی دو ماه چشممو سوزوند اون عکس ۱۳ ماهگی ش خدا حفظش کنه آقا پسر گل پسریه .. توی این بحران کمبود پسر مراقب پسرت باش