امیرحسینامیرحسین، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 11 روز سن داره

مسافری از بهشت

باز باران...

1391/8/29 7:02
1,484 بازدید
اشتراک گذاری

باز باران با ترانه

مي خورد بر بام خانه

يادم آيد كربلا را

دشت پر شور و نوا را

گردش يك روز غمگين
       
گرم و خونين

لرزش طفلان نالان

زير تيغ و نيزه ها را

*

باز باران با صداي گريه هاي كودكانه

از فراز گونه هاي زرد و عطشان 

با گهرهاي فراوان

مي چكد از چشم طفلان پريشان

پشت نخلستان نشسته

رود پر پيچ و خمي در حسرت لب‌هاي ساقي

چشم در چشمان هم آرام و سنگين

مي چكد آهسته از چشمان سقا

بر لب اين رود پيچان 
       
باز باران

*

باز باران با ترانه

آيد از چشمان مردي خسته جان

هيهات بر لب

از عطش در تاب و در تب

نرم نرمك مي چكد اين قطره ها روي لب
  
شش ماهه طفلي   
  
رو به پايان 

مرد محزون

دست پر خون مي فشاند

از گلوي نازك شش ماهه 

بر لب هاي خشك آسمان با چشم گريان
                 
باز باران

*

باز هم اينجا عطش 

آتش شراره جسمها 

افتاده بي سر پاره پاره

مي چكد از گوشها باران خون و كودكان بي گوشواره

شعله در دامان و در پا مي خلد خار مغيلان

وندرين تفتيده دشت و سينه ها برپاست طوفان

دستها آماده شلاق و سيلي

چهره ها از بارش شلاق‌ها گرديده نیلی

دراين صحراي سوزان 

مي دود طفلي سه ساله   
           
پر زناله

پاي خسته 

دلشكسته

روبرو بر نيزه ها خورشيد تابان

مي چكد از نوك سرخ نيزه ها

بر خاك سوزان  
         
باز باران باز باران  

*     

قطره قطره مي چكد از چوب محمل 

خاك‌هاي چادر زينب به آرامي شود گل

مي رود اين كاروان منزل به منزل

مي شود از هر طرف اين كاروان هم  سنگ باران

آري آري   
   
باز سنگ و باز باران

آري آري      

تا نگيرد شعله ها در دل زبانه

تا نگيرد دامن طفلان محزون را نشانه

تا نبيند كودكي لب تشنه اينجا اشك ساقي

بر فراز خيمه برگونه ها

بر مشك ساقي

كاش مي باريد باران.


علي اصغر كوهكن

................................................

از شعر بالا خیلی لذت بردم....

................................................

سلام دوستای خوبم.

الان ساعت 6و 20 دقیقه صبحه.این دومین باره که دارم پست میذارم!دفعه

اول کلی تایپ کرده بودم که دستم نمیدونم به کدوم دکمه نامردی خورد و همش

پاک شد و هر چی کردم هم درست نشد که نشد!

راستش این وقت صبح با این چشمای غرق خواب اومده بودم فقط کامنت چک 

کنم و برم که دیدم امیرحسین و باباش خوابن و میشه بجای لالا کردن پستی 

بذاریم که شبنم جون دهبامون نکنه همش!

راستش بخواین روزایی که سر کار میرم که اصلا در لب تاب باز نمیشه کلا...

رورایی که خونه هستم رو هم تصور کنین با یه امیرحسینی که این روزها خیلی

شیطون شده و خیلی هم احتیاج به مراقبت و توجه داره.تنها شانسم برای 

انجام دادن یه سری کارها وقتیه که حضرت خان خواب تشریف  داشته باشن

کارای زیادی مثل ورزش،اتو، حتی غذا درست کردن!چون اگه بیدار باشه حتما

شعله گاز رو کم و زیاد میکنه!

روزی 10 بار تمام کمد ادویه جات رو میریزه بیرون و دونه دونه میاره میده دستم!

اینقدر سبد سیب زمینی پیاز رو مورد لطف قرار میده که این سری مجبور شدم

تمام سیب زمینی ها رو با اسکاچ بشورم!تا اگه ایشون هوس کردن سیب زمینی 

خام بخورن حداقل خاک و گل قاطیش نباشه.از گوشه و کنار خونه سیب زمینی میباره!

خیلی هاشونم جای 6 تا دندون کوچولو رو لپشون جا مونده!

هنوز خبری از حرف زدم نیست و با عبارت پرطمطراق"اهه اهه" کارها پیش میره

پس چرا زحمت بکشیم وحرف بزنیم؟!اگرم متوجه چیزی که میخواد نشیم با اون 

دستای کوچولوش دستمونو میگیره میبره به نقطه هدف و اونجا دوباره "اهه اهه!"

در یخچالو باز میکنم چیزی بردارم :اهه اهه یعنی منم برم تو یخچال و هرچی دوست 

دارم بردارم حتی اگه اون چیز یه هات سس باشه!بعدم بشینم با لذت تمام سر اون

سس تند رو مک بزنم تا یکم ازش دربیاد !

در فریزر رو باز میکنی بدو بدو میاد و میخواد کشوها باز بشن...تا سردشم نشه 

نمیره کنار تا درو ببندم!

روزی چند بار دستمو میگیره میبره پشت در واحد و اهه اهه یعنی درو باز کن تا برم

دردر!

در ماشین ظرفشویی که باز بشه از هرجا باشه خودشو میرسونه تا بپره بره توش

یا ظرفای کثیفو بیاره بیرون و حرص منو دربیاره...

امان از وقتی بخوای چایی بخوری!تا قندی که تو هزار تا سوراخ و مشت و دهن و لباس

و جورابت قایم کردی رو پیدا نکنه و با قلدری نگیره و بتپونه تو دهن کوچولوش ولکن نیس!

بعدشم یه لبخند رضایت و یه دور افتخار و شادی دور خونه!

از پیام های بازرگانی نگو که من واقعا نمیدونم چرا این بچه اینقدر عاشق این پیام 

بازرگانی لوس و بیمزه است!حالا بگی یکی دوتا موزیکال داره بقیش که ساده است.

برای تبلیغات چاکلز ذوقمرگ میشه!

در مورد لب تاب که حرفشو نزن...تنها وقتی که بهش رحم میکنه و تمام دکمههاشو 

با هم فشار نمیده وقتییه که مامان بذارتش تو بغلش و با هم انگری بردز بازی

کنن.البته گاهی از دست مامان عصبی میشه و میخواد خودش بازی کنه...میگه

تو استعداد نداری!خدا نکنه که مامان بخواد به اینترنت وصل شه که اونوقت کابل 

مودم رو درمیاره و میذاره تو دهنش که خودش مستقیم وصل شه به شبکه جهانی!

دیگه قدش به دکمه های تلویزیون خونه خودمون هم علاوه بر خونه عزیز جون میرسه

و مرتبا تو کار ضدحال زدن به بینندگان گرامی هست!

این شب ها که میریم مسجد دائما دنبال بچه های دیگه است تا باهاشون دوست

بشه.ولی طفلکم اکثرا دست خالی برمیگرده.عاشق جمع و بچه هاست.اول بوسشون

میکنه مثلا.اگه دلشو بشکنن ناراحت میشه و شخخخخخخخ!

اما ماجرای آخر....

مدتی بود که به توصیه برخی دوستان به فکر تقویت موهاش افتاده بودم.یکی 

از راه هاش هم استفاده از بیضه گوسفند و گاو هست که بخاطر هورمون تستسترون

اثرخوبی داره.خلاصه بعد از مدت ها گفتن به آقای پدر و نخریدن شی مزبور!توسط

ایشون...بعد عید قربان و گوساله عزیزی که توسط خانواده همسری قربانی شد،

دوباره به فکر اجرای نقشه افتادم.اما چشمتون روز بد نبینه!مگه پاک میشد از رو 

موهای این طفل معصوم.هر کاری کردم نشد که نشد...انگار بافت چربی و موهای کلا 

درهم حل شده باشن! درمونده شده بودم.امیرحسین هم سردش بود و خسته شده بود

چشمم افتاد به بسته ژیلت مرغوبی که تازه خریده بودم ...یادم افتاد از یکی از

دوستای خانوادگیمون که موهای خیلی بلند و قشنگی داشت..5-6 ساله بودم.

یه بار رفتیم خونشون و دیدیم موهاش کوتاه کوتاهه!میگفت رفتم حموم موهامو که شستم

طوری گره خورد که هر کار کردم باز نمیشد...منم عصبانی شدم قیچیش

کردم!!!!!

حالا من عصبانی نبودم ولی انگار چاره دیگه ی نداشتم!تا این روز هم خودم برای تراشیدن 

موهاش هر بار به بهانه ای مقاومت کرده بودم.خلاصه شد دیگه!

حالا روزی چند بار به قول خاله سحرش براش میخونیم 

کچل خان سری برام بچرخان!!!نیشخند

راستی عکسای آتلیه آماده شده.در اولین فرصت اسکن و آپلود میکنم.

 

هوووووم....میخورمت!

 

روزی که از آتلیه برگشتیم با لباس خوشگل عمه جون

 

 وصال با یخچال!

 

هوم!بذار ببینم دنیل دست کیه!عجب اوضاعی شده بخدا!اصن یه وضی!

 

اولین الماس شرق گردی خان والا!

 

هفتمین سالگرد ازدواج مامانی و بابایی...واقعا 7 سال گذشت؟

 

تست لباس های زمستونی!

ببین مامان ایناهاش...این همون دندون نامردیه که تازه دراومده بیا بکشش

از دستش خلاص شم!

 

من نمیخوام دخمل مامان بشم....اههههههههههههههههههههههههههه

بعد از فاجعه!

 

کچل خان در حال تماشای پیام بازرگانی!

 

به به!

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (40)

عمه عاطفه
29 آبان 91 8:25
همینو بگم که تصور کنید صبح زود پاشید بیاید آفیس که یک روز سنگین رو شروع کنید با همچین پستی فول انرژی فول انرژی شید بی نهایت چسبید دستت درد نکنه فاطمه جونم شعر اولشم بسیار زیبا بود قربببوووووووووووووونش بره عمممممشششش نفسه نففففسسسسسسسسسس
مریم
29 آبان 91 11:45
بپا این روشن سر سرما نخوره زمستونی !!!!!!!!!!!!
منا مامان الینا
29 آبان 91 12:15
سلام فاطمه جان چه شعر به موقعی ! اینجا از 4 صبح تا حالا داره یه بند بارون میباره جااااااااااااات خالی! خانوم خوشکلی که ما تا الان سعادت دیدن روی ماهت را نداشتیم! هفتمین سال ازدواجتون مبارک انشالا سالیان سال کنار هم باشید و شاهد بزرگ شدن ای کیو سان باشید! وای فاطمه جون خیلی بامزه شده کچلش کردی جووون من شبیه ای کیو سان نشده ؟ نه نیگا جوووون من؟! عزیزم این امیر حسینی وقتی از شیرین کاریهاش تعریف کردی آرزو کردم پیشش بودم و سر کچلش یه ممممماچ آب دار میکردم ممممممممموچ! فاطمه فاطمه فاطمه دلم آب کردی با تعریفات میخوام بیام و از نزدیک امیر حسینت را ببینم اون عکس با روسریش خیلی بامزه است حس کردم صدای گریه اش را تا اینجا شنیدم!
مادر کوثر
29 آبان 91 15:21
سلام سلام ماه محرم و مظلومیت و عطش بر شما تسلیت باد چه شعر زیبا و غمگینی بود. استفاده کردیم. وااااااااااااای عزیزممممممممممم من فدای اون شیطنتهاش و گاز گازی کردن سیب زمینیااااااااا خیلی بامزه و باحال نوشتی مامانی لذت بردیم و خندیدیم وای عکساشووووووووو. یک از یک بامزه تر و ناناز تر کچل خان من
شبنم
29 آبان 91 16:52
فاطمه خانم،اونوقت شما این همه مطلب عقب افتاده و عکس های خوشمزه و خرابکاری!!!و مناسبت داشتید،و تازه من باید بیام دعواتون کنم،تا بیاید پست جدید بذارید؟..اصلا حالا که اینطوری شد،دستمم درد نکنه!.. اول از همه اینکه سالگرد زیبای هفتمین ازدواج تون مبارک
شبنم
29 آبان 91 16:55
فاطمه جان می دونید چیه؟ می گن بیضه گوسفند به خاطر هورمون توستسترون برای تقویت مو خوب هست..کچل کردن هم برای پرپشت کردن مو خوب هست..حالا شما که هر دوتاش رو با هم انجام دادید،مثلا پست بعدی ما می یایم،و می بینیم موهای امیرحسین رو با کش مو بستید!!
شبنم
29 آبان 91 16:57
کله مزبور خیلی بانمک شده!..خصوصا تو روسری مزبور!..و با ژست گریه مزبور! هزار تا بووس گند برای امیرحسین خوشگلم که هم مودارش خوشگله و هم کچلش!
عمه عاطفه
29 آبان 91 21:42
عون و جعفر را روی دست گرفته، پیش می آید. دو خط خون، ردیف جا پاهای مرد را می پوشانند؛ خط خون دو فرزند. حسین علیه السلام پیش می آید و نگاهش به خیمه زنان است و منتظر که زینب علیهاالسلام به ناله بیرون بیاید؛ ولی صحرا بدجوری ساکت است. از تمام درزهای خیمه زنان، انگار سکوت می تراود؛ نه مویه ای... نه شیونی... نه گلایه ای...هیچ! کجاست زن؟ کجاست عشق فرزند؟ کجاست مادر با تمام مهر و عاطفه اش؟ این فرزندان پاره پاره از آن اویند و هیچ صدایی نمی آید. زن، نمی گرید؛ نمی نالد. از خیمه بیرون نمی آید و نمی گذارد کسی بگرید؛ بنالد. سکوت... سکوتی که حتی از جنس صبر نیست؛ از جنس خالص عشق است. دو قربانی او، دو نتیجه هستی او، آن قدر حقیرتر از تمام وسعت عشقند که حتی برای دیدنشان بیرون نمی آید. مبادا حسین علیه السلام... . حس، حسی فراتر، گرم تر و زیباتر از مادر بودن و زن بودن است که در این لحظه، او در خویش فرو برده است. این برادر عجیب، آن قدر فراتر از دوست داشتن است که عشق مادرانه را راحت می شود پیش پایش سر برید. آه، فقط خدا می داند که این روزها چقدر ما به هویتی چنین، به روحی چنین، به عشقی که ما را از این مرز بندی تنگ برهاند، نیاز داریم. این روزها؛ این روزهای قحطی! همه عزیزانش را سر بریده اند؛ تکه تکه کرده اند. سرهایشان را همراهشان آورده اند. کودکان کاروانش را تازیانه زده اند و خودش را. طبق قانون طبیعت، الان زن باید غش کند. باید تا حد مرگ، بی تابی کند. باید از ترس و غم، بی کلام شده باشد؛ اما او ایستاده است؛ راست. در دربار یزید - جایی که نفس مردها می برد - و آهسته و بریده بریده، نه، بلکه با بلاغتی که تن تاریخ را می لرزاند، چنین فریاد می زند: «کد کیدک، واسع سعیک، ناصب جهدک، فو الله لاتمحوا ذکرنا و لاتمیت حینا....؛ هر حقه ای می خواهی بزن؛ تمام سعی ات را بکن؛ اما یقین داشته باش که نام ما را محو نمی کنی. آن که محو و نابود می شود، تو هستی». علامت سؤال رو به رویم ایستاده است؛ کدام اسیریم؛ ما یا زینب؟
مامان فرشته
30 آبان 91 0:16
سلام قربون کچل پسر بشم من اینجوری هم نازه ممنون از شعرت یه بار یه جایی خونده بودم ولی ثبتش نکرده بودم ممنون که فرصتی دادی تا دوباره بخونمش کو این عکسایی که قولشو داده بودی؟پسرو هزارتا کفتی ببوس
مادر کوثر
30 آبان 91 15:01
مرسی از نظر خوشگلت! آره یه فیلم جنایی واقعی بود. من که زیاد جرات نگاه کردن نداشتم (فاصله 30 متری) ولی صدای کنده شدن در ماشین رو خوب شنیدم. آخه چند وقت پیش هم ماشین شوهر خواهرمو همینجوری درشو کنده بودن! ماشینی که ازش دزدی شد پراید بود. من ندیدم چی تو دستشون بود! من و سه تا خانم دیگه تو پارک بودیم. یکیشون انگار خواب بود. اون دوتا هم گرم حرف زدن موقع فرارشون یه آقایی اونا رو دید و بعدش به سرعت از اونجا رفت! همش در عرض دو یا سه دقیقه طول کشید خیلی هم هول و دستپاچه بودن امضاه: شاهد بی گناه!
مامان نیایش
1 آذر 91 9:21
سلام فاطمه ی عزیزم صبحت به خیر خوبی خوشی شعر خیلی قشنگی بود لذت بردم ممنون گلم امیر حسینم رو ببین چه اقا شده چه قدر ملوس خوابیده دلم براش تنگ شد ببوسش از طرف من
مامان نیایش
1 آذر 91 9:22
قربون اون اهه اهه کردنش خیلی شیرینه همینشم فقط بهش بگو نیایش منتظره تو حرف بزنی ورووجک هااااااااااا
مامان نیایش
1 آذر 91 9:23
خیلی لذت بردم از خوندن این شیرین کاری ها و خراب کاری هاش خوب حررصت رو در میاره دیگه هنوز کجاش رو دیدی خیلی با مزه است سیب زمینی هایی که جای دندونای اقا روش باشه کاش عکس میگرفتی ازشون کلی خندیدم نوشتی سیب زمینی ها رو با اسکاچ شستی منکه بعضی وقتا تبلیم میکنه اصلا نمیشورم
مامان نیایش
1 آذر 91 9:25
خداااااااااااااااااااااااا کله اش رو ببین چه عسلی شده بیام بخورمت امیر حسین عجب کاری کرده مامانی دلی داریاااااااااا البته خب چاره ای هم نبوده دیگه نسخه ای پیچیده شد برات عجـــــــــــــــــــــــب
مامان نیایش
1 آذر 91 9:25
ولی غصه نخوری زود بلند میشه این دفعه که پست بذاری حتما به قول شبنم با کش بستی موهاش رو
مامان نیایش
1 آذر 91 9:26
چه قدر ژست هاش موقع عکس گرفتن خوشگله دلم می خواد یه گاز محکم بگیرم از اون لپاش
مامان نیایش
1 آذر 91 9:27
راستی امیر حسینم مسجد میری خاله یکم برای منم دعا کن همش دنبال بازی نباش خب قربونت
مادر کوثر
1 آذر 91 13:26
سلام دوستم کوثر جون با شبکه پویا شعر میخونه. شنیدین؟ تشریف بیارید منتظریم
صفورا
1 آذر 91 15:32
عالي مثل هميشه . خوش به حال پسرت كه همچين مادري داره. التماس دعا
راحله
1 آذر 91 15:53
وای عزیزممممممممممم کلی لذت بردم این پست رو خوندم بالاخره بعد مدتها اومدی فاطمه جوووون دلم حسابی واسه امیر حسین جونم تنگ شده بووووود........چه با مزه شده این پسمل خوشکل ولی مامانی عجب کاری کردیاااا میگم اون قسمت خاص!!!! از بدن بز و گوسفند گرامی برای رشد ابرو هم مناسبه آیا؟؟؟؟؟اگه خوبه بزنم به این ابروهااااااام شاید از کچلی در بیان هفتمین سالگرد ازدواجتون هم خییییلی مبارک هوراااااااااااااااااااااا
سارهـــ .
2 آذر 91 1:58
ووووووووووووی اون عکسه که روسری پوشوندی داره گریه می کنه خیلی خنده داره بنده خدا نمی خواد دختر باشه خوووووب!!!
سعیده
2 آذر 91 15:08
سلام پست خوبی بود مخصوصا قسمتی که شیطونیای امیر حسین وشرح می دادی کلای کیف کردم کچلیشم عسله...منم کوچولو بودم واسه اینکه موهام کم پشت بوده یه بار عموم با مامانم کچلم کردن مثل امیر حسین،مصادف با فصل سرما هم بوده!!تازه وسطای کار تیغ کند شده و تز اونجایی که زمان جنگ بوده ،تیغم کمیاب می شه،عموم تمام داروخونه ها و آرایشگاهارو می گرده تا تیغ پیدا می کنه و ادامه کارو انجام میدن که تا بابام از ماموریت نیومده و کله سفیدو درشت بچشو سایه روشن ندیده،کارو تموم کنن که موفق می شن راستی آدرس وبلاگو به زری دادم می بوسمتون به امید روزهای قشنگ و قشنگتر
هستی
3 آذر 91 0:45
خدا براتون نگهش داره/خوشحال میشم به وبلاگم سر بزنید
ثمين
5 آذر 91 18:30
سلام به همه دوستان دنیای نفیس عزاداریهاتون قبول باشه! تا روز عاشورا قراره دیگه پست جدید نزاریم و این پست رو آپ کنم!! یعنی شما لطف میکنید و عکسای کوچولوهای محرمی تون رو میفرستید تا با نام خودتون اینجا به یادگار بزاریم و یه آلبوم زیبا به نام محرم 91 ثبت کنیم. اگه موافقید یاعلی! هر نفر یک عکس میتونه بفرسته ولی اگه لباس فرق داشت اشکال نداره دوباره عکس بده!! از شام قریبان دیگه این پست آپ نخواهد شد! تا روز پنجشنبه 9آذر مسابقه بهترین عکس داریم(درقسمت نظرات رای میدین و هر وبلاگ حق دو رای داره) که عکس برنده رو تا آخر ماه محرم در پست ثابت وبلاگ میزاریم(جای عکسی که الان هست) و عکس رو به وبلاگ برنده لینک میکنیم! در ضمن باید در وبلاگ خودتون هم لینک این پست رو بزارید تا عکستون ثبت شه! اینم لینک این صفحه: آلبوم کودکان محرم 91 http://2nyaienafis.niniweblog.com/post1409.php منتظرتون هستم
مادر کوثر
6 آذر 91 12:37
سلام دوستم .کوثر تو مسابقه نی نی و محرم ژورنال نفیس شرکت کرده...کدش 52 هست اگه دوست داشتی از روز سه شنبه تا 5 شنبه وقت داری به دخترم و یکی دیگه از نی نی های ناز اونجا رای بدی. اینم لینکش: http://2nyaienafis.niniweblog.com/post1412.php ممنونممممممممممم
مامان امیرحسین
6 آذر 91 21:52
ماشاالله خداحفظش کنه به وبلاگ امیرحسین هم سربزن نظریادت نره
نرگس مامان طاها و تارا
7 آذر 91 9:19
سلام طاها و تارا در مسابقه"ني ني و محرم"شركت كردند و براي برنده شدن به راي شما نياز دارند.ممنون ميشيم به لينك زير رفته و به فرشته هاي ما راي دهيد.زمان راي گيري سه شنبه تا پنجشنبه است. http://2nyaienafis.niniweblog.com/post1412.php كد ما 42 است.ممنون
منصوره
7 آذر 91 23:39
سلام عزییییییزم مامانی چه کارهایی میکنه با این پسر خوشگلم .چه برقی میزنه سرش ،کمی صبر کن موهاش هم پرپشت میشه
سپیده
9 آذر 91 1:02
سلام فاطمه خانم. ماشالله پس بامزه ای دارید. خدا حفظش کنه. خوشحال می شم به وبلاگ کودک من هم سر بزنید. جشن قدم گل پسری رو بنام خودتون و وبلاگتون ثبت کردیم. منتظر حضور گرمتون هستیم. http://koodakeman91.niniweblog.com
منا مامان الینا
11 آذر 91 11:54
یه نفر یه جایی قول داده بود یه عکسهایی از یه امیری که من عاششششششقششششم بذاره
مادر کوثر
11 آذر 91 13:31
سلام ننه مارپل بدو بیا که یه سوژه جدید برات گذاشتم
امیر مهدی و عمی
11 آذر 91 14:44
سلام ماشاله خیلی پسر ناز و باهوشی دارید خوشحال میشم به وبلاگ ما هم سری بزنید و از نظراتتون بهرمندمون کنید
مامان ابوالفضل
12 آذر 91 14:49
سلام عزاداریهاتون قبول آخه مامانی چیکار موهای این گل پسر داری گیر دادی بهشون بزرگ میشه اونقدر مو درمیاره تازه همینجوری کچلی هم کلی خاطرخواه داره
امیر مهدی و عمی
12 آذر 91 15:41
سلام خیلی از آشناییتون خوشحالم از اینکه همشهری هم هستیم خوشحالیمون بیشتر حیف شد انشاله با هم بیشتر آشنا بشیم اگه دوست داشته باشید لینکتون کنم؟
زهره
13 آذر 91 20:12
ماشاءالله به این گل پسر البته فک کنم یکی از عکسها امیر حسین جان خان در حال تماشای اخبار بیست و یک هستن که آقا دارن سخنرانی می کنن.
سپهر
17 آذر 91 21:53
خاله قربون کچل خان بره الــــــــــــهی چقدر دلم تنگ شده بود ماشااله بزرگ شدی خاله جون
جوجه نارنجی ما
18 آذر 91 0:54
سلاممممممممممممممممممممممممممم خاله جونم خوبین؟ملوسک من چه اقا شدههههههههههههههه.عزیزم ما بالخره آپ کردیم پیشمون بیا
مامان علی
16 دی 91 21:43
این پستت هم اشک بود وهم لبخند . خوشحالم برای الینای عزیزم و برای بهبودی کاملش همیشه دعا می کنم صمیمانه و از ته قلبم.
مامان علی
16 دی 91 21:47
عاشق پستای بامزه ی این چنینیتم دختر بعد شاکیم هستی مه حست از بین رفته . فکر می کنی این شاهکارنیست که از اول تا آخر پستت یه لبخن پهن رو لبام مونده بسکه شیرین می نویسی تو دختر!!! دست دارم این پسر خوشمزه عشق پیام بازرگانیت رو مث اینکه شباهتای ظاهری علی و امیر حسین داره به شباهتای رفتاریشون هم دامن میزنه همه ی اینایی که گفتی انگار در مورد علی نوشته باشی اگه اجازه بدی این پست رو بردارم با ذکر منبع بذارم توی وبم گفتم که مشغول اذمه نشم
مامان علی
16 دی 91 21:49
عکسا بامزه بودن مخصوصا اولی ... چه بلاها که سر این پسرم نمیاری تو فاطمه می کشمت دیگه نبینم دامادمو روسری سر کنی هاااا من حساسم روی این موضوع