مینیمال!
دیگه گذشت اون زمونا که مینشستیم دل سیر وبلاگ مینوشتیم !تازه آهنگ وبلاگ
رو هم روشن میکردیم تا همون حس خواننده وبلاک رو داشته باشیم و قلم بزنیم!
حالا دیگه از این حال خودم خنده ام میگیره که وقتی دارم امیرحسین رو روی پام
میخوابونم همیشه در حال نقشه کشیدن برای اون یک ساعتی هستم که خان والا
خواب تشریف دارناگه چشماش سنگین بشه امیدها برای اجرایی شدن نقشه ها
پررنگ تر میشن!و گاهی که چشماشو تا ته باز میکنه و اصلا قصد خواب نداره نقشه ها
برآب....!
تازه یه مدت هم هست احساسی نوشتن از کله مبارکمون پریده.فکر کنم بخاطر افت
شدید استروژن باشه ،هان؟!
بگذریم.این دلیل نمیشه که ملت رو چشم انتظار عکسای عزیزشون بذاریم مگه نه؟
مثلا عمه جون که امروز گله مند شدن و لرزه بر اندام ما افتادچشم عزیزم
ما رو عفو کنین عمه دور از وطن.این پست به افتخار عمه جون.گرچه مینیمال !
...........................................................
میگم یه حس معنوی غریبی به آدم دست میده وقتی رفتی سجده یه وروجک
11 کیلویی تلپ بشینه رو کله ات!یاد داستان راستان و امام حسن و امام حسین
می فتی وقتی همین سن و سال بودن و همین کار رو با پیغمبر مهربون کردن و
پیامبر هم سجدشون رو طولانی کردن...بله....تو همین حس معنوی هستی و یاد
اون داستان می افتی و احساس میکنی تو الان چقدرررررر خوبی که تو همین یه مورد
پیرو راستین پیامبری و سجدت رو طولانی کردی تا وروجک خودش خسته بشه
و بیاد پایین....فقط یه جای کار ایراد داره!وقتی از سجده بلند میشی در حالیکه
که چشمات از حدقه زده بیرون، اونقدر به مخت فشار اومده که یادت میره سجده
اول بودی یا دوم!فاجعه انجاست که نمیدونی الان باید تشهد بخونی یا پاشی!
حالا قیام میکنی میرسی به اوج ماجرا که اصلا از بیخ نمیدونی رکعت چندمی!!!
..........................................................................
خان والا جدیدا یاد گرفته از مبل میره بالا و فاتحانه لبخند میزنه!بعد با باسن مبارک
اونقدر به پشتی مبل ضربه میزنه که ترکی در استخوان لگن هویدا بشه و اونقت
دست برمیداره از این حرکت شنیع!ضمن اینکه مرغوبیت مبل چسبیده به اوپن از همه
بیشتره چون با ضربه های ایشون بوفه روی اپن و محتویاتش جیرینگ جیرینگ صدا میدن!
درضمن به لب تاپ و مخلفاتش هم دسترسی پیدا میکنه و.....بیچاره مامان!
جان مادرت دستت رو از روی f5 بردار این صفحه بدبخت 100 بار رفرش شد!
آخ شیطون!!!روی مبل بدون اوپن و لب تاپ این کوسن ها یار غار امیرحسین!
.................................................................
آخه کی پوست موز رو به موز ترجیح داده که این پسر ما دومیش باشه؟!
اونروز بابا چندتا موز روی میوه ها خریده بود که امیرحسین مدت ها باهاشون بازی
کرد، حرف زد ، پوستشونو گاز زد، و وقتی پوستشو گرفتیم و از خود موز بهش
دادیم باهامون قهر کرد و رفت سراغ پوست موز بعدی!!
.........................................................................
یه مشکلی وجود داره به اسم توهم پهلوانی!حالا بعضی ها در بزرگسالی
دچارش میشن بعضیام مثل پسر ما از بچگی دچارشن!و شب یلدا بخاطر اینکه
نمیتونن هندونه 7 کیلویی رو بلند کنن مدت ها پریشان و ناراحتن!حتی وقتی بابایی
هندونه رو یواشکی بلند میکنه انگار که امیر بلندش کرده باز هم شاکی میشن و
گریه میکنن!چاره ای نیست جز اینکه هندونه رو از وسط نصف کنیم که پهلوون پنبه
کمی با بلند کردنش ارضا بشن!
اما در مورد تخمه ها!
اول داخل ظرف کمی همشون میزنیم!
دلمون راضی نمیشه!میریزیمشون روی فرش!
اصلا دلمون خنک نشد...همشو خالی میکنیم ....
برای اینکه جیگرمون کامل حال بیاد میریم وایمیستیم رو ظرف تخمه ها!
آخیش حالم بهتر شد!
..............................................................
این اولین ابتکار معماری گل پسر ما!
چه رضایتی هم داره!جالبش اینجاست که تا اومدم عکس بگیرم برجش رو خراب کرده بود.
گفتم امیرحسین دوباره درست کن میخوام عکس بگیرم.برخلاف همیشه که تا منو دوربین
به دست میبینه به سمتم هجوم میاره این بار برجشو دوباره درست کرد و واستاد کنارش!
.....................................................................
سری آخر و زیباترین عکسهی آتلیه:
این عکس بیشترین رای رو تو اطرافیان آورده برای چاپ کردن در ابعاد بزرگ.
امیرحسین و عشقش گوشی بابا!
تو این عکس اشک و لبخند رو با هم میبینین!
من عاشق گیرایی چشماش تو این عکسم.شیطونکم
کاش میتونستم کیفیت واقعی عکس ها رو منتقل کنم.حیف....
....................................................
مثلا مینیمال نوشتیم!