نع!
سلام به همه دوستای نازنینم که مرتب احوال پرس ما بودین.من بخدا
شرمنده روی ماهتونم.یه مدته اینترنت ندارم.الانم از خونه مادر همسر گرامی
که به لطف برگشت عمه عاطفه اینترنت پرسرعت دار شدن دارم پست میذارم.
یعنی پستم رو خرده خرده و با وچود ضیق شدیدددددددددد وقت آماده کردم
و اومدم اینجا پستش کنم.(ضیق رو درست نوشتم آیا؟)یعنی من نمیدونم
از دست این شرکتهای اینترنتی سرم رو به کدوم دیوار نرمی بکوبم که زیاد هم
سرم آسیب نبینه!خیر سرمون گفتم از دست اینترنت گازوییلی مخابرات که دیگه
این اواخر منو به خاطرات دوران دایل آپ پیوند میداد!راحت بشم و یه شرکت
درست و حسابی رو جایگزین کنم که ایام انتخابات که سرعتها همینجوریش هم
پایینه کم حرص بخورم و دنبال دیوار نرم بگردم...که این شد که میبینین!
الان فقط دقیق یک هفته است که طول کشیده تا مخابرات اشتراکمو جمع کنه.
حالا حتما یک هفته هم طول میکشه تا شاتل وصل بشه و تا اونوقت
انتخابات هم تموم شده و ما بی خبر از دنیا....
بگذریم.روز پدر رو با تاخیر به همه باباهای خوب دنیا و از جمله بابای مهربون خودم
تبریک میگم و براش آرزوی موفقیت میکنم در امری که انشاالله وقتی قطعی شد
خبرش رو تو همین وبلاگ با سور و سرنا اعلام میکنم.
و به همسر مهربونم که نه فقط برای امیرحسین بهترینه که برای کودک درون منم
خداییش از پدری هیچی کم نگذاشته و نمیگذاره.برای همین من و امیرحسین
عاشقشیم
و براش بهترینها رو از خدای مهربون میخوایم .ایشالا که سایه پر مهر هر دوشون روی
سرمون باشه.
و حالا قسمتی از عکسهای مشهد بعلاوه یه پست یکم جامونده:
.....................................................................
شب آخری که مشهد بودیم تصمیم بر اون شد که بریم و گشتی توی شهر بزنیم
و با المان ها ی زیبای نوروزی عکس بگیریم.
نماد زیبای یکی از درهای حرم
من و امیر و بابا با همدگیه 1392 کیلوییم!
و امیر حسین اینجا فقط 2 کیلو بیشتر نیس!
این المان زیبا هم درب ورودی حرم کار شده بود.اینم اولین عکس من تو وبلاگ خودم!
حالا اینو داشته باشین تا عکسای نمای نزدیک رو رو نمایی کنیم!
المانهای کلاه قرمزیو بر و بچز رو در بدو ورود به مشهد تو میدون تقی آباد
وقت برگشت از فرودگاه دیدم و ذوق زده از بابا خواستم عکس بگیریم.البته با گوشی.
خوب شد.آخه امیرحسین اینجا قبل مریضی و تپل بود.به نظرم المانها بسیار زیبا
ولی غول پیکر بودن!
نون بخرم؟نفت چی؟ دیگه فکر نکنم پسرخاله هم از این پیشنهادای سخاوتمندانه بده!
چون نون و نفت اونقتا که اون تعارفش میکرد خیلی ارزونتر بود!
hero of BABAEES! & Amir hosseyn.Happy new year!
پشتکار که داشته باشی یعنی ببعی هم که باشه پیشرفت میکنی!
فامیل دور بدو داداش دارن در میزنن!
پسر عمه زا هووووووووو
گفتم کنار من واینستا ژست بگیر یا نگفنم؟ها؟گفتم یا نگفتم؟!
همونجا توی ماشین بود که مامان فرشته
مرتب از امیرحسین میپرسید میدونی چی شده؟میدونی چه خبره؟میدونی داریم
کجا میریم؟میدونی....
امیرحسینم احتمالا برای پاسخ دادن به یه مادربزرگ کنجکاو که مرتب سوال میپرسید
با سرسختی گفت نععععع!
شاید این اولین کلمه ارادی امیرحسین بود که به زبون میاورد.یعنی با توجه به سوال
پاسخ میداد و تقلید نمیکرد.مثلا وقتی میپرسی بابا کجاست جوابی نداره بده اما در
جواب خبر داری بابا کجاست میگه نه!و بازی بی پایان ما با همین یک کلمه شروع شد!
امیرحسین میدونی چقدر دوستت دارم؟
نع!
امیرحسین میدونی بابا عاشقته؟
نع!
امیرحسین میدونی کنترل کجاست ؟
نع!
حالا چند روز پیش هم از عزیز جونش نه بابا یاد گرفته بود که موقعیت های بامزه ای
خلق میکرد....امیر حسین میدونی این کیکو کی گاز زده انداخته اینجا؟
نه بابا!
امیر حسین بریم دستشویی؟
نه بابا!
و خلاصه.....ما همچنان تو کفیم تا پسرمون حرف بزنه و از اونجا که پسرمون عاشق
کف و کف بازی در حموم هست ما رو اینجوری بیشتر میپسنده !
...........................................................................................
یعنی من عاشقتم وقتی شبا دارم از خواب پرپر میزنم و بعد از یه پروسه طولانی شیر
دادن باید پروسه بعدی که روی پا گذاشتن و تاب دادن رو شروع کنیم تا شما بخوابی
و بعد بجای اون که بخوای مرتب پاهاتو بالا میبری و جفت پا لگد نثار شکم بیچاره من
میکنی
و عاقبت بعد از اینکه خسته میشی با صدای لالایی من تازه شروع میکنی
به سینه زنی!!!!!
...........................................................................................
دیگه پسرمون اونقدر قدش بلند شده که به شدت باید مراقب بود.چند وقتیه که دستش
به دستگیره درها میرسه و مثل خان ها با غرور و افتخار هر دری رو باز میکنه و کلی هم
مشعوف میشه !
یکی دوروزه هر چیزی روی گاز یا کابینت هم باشه برمیداره.قبلا فقط اونقدر قدش میرسید
که چیزی رو بذاره
ولی الان به برداشتن هم قدش میرسه.امروز صبح یه تخم مرغ آب
پز کرده بودم . همونجور گاز رو خاموش کرده بودم تا سرد بشه برای بیدار شدنش.
وقتی بیدار شد صبحانه دیگه ای بهش دادم و اصلا تخم مرغه یادم رفته بود.
یهو دیدم امیرحسین با یه تخم مرغ آب پز توی دستش کخ داره گازش میزنه وارد شد!
شیرجوش رو بدون اینکه آبش بریزه از گاز آورده بود پایین و بعد کله تخم مرغ رو کنده بود!
تا پوستش رو نخوره !جل الخالق!
(بله بله حواسم هست که دیگه رو شعله های جلویی گاز غذا درست نکنم)
....................................................................................
جدیدا پسرمون یه شرکتی ثبت کرده به" نام امیرحسین و بر وبچز و شرکا و...."
کار شرکتشم حمل و نقل هر جور اسباب و اثاثیه و سایل و....هست.مثلا تمام وسایل
کشوی دراور رو دونه به دونه میاره و میدهدست من.بعد دونه دونه برمیگردونه و با دقت
میذاره سر جاش!البته همیشه این شانس رو نداریم که بذاره سرجاش و ما باید در
ادامه کار شرکت حمل و نقل ایشون وسایل رو برگردونیم سرجاش.
و گاهی هم مدتها دنبالشون بگردیم.
..................................................................................
.ورژن جدید ماجراهای نماز اینکه:
دیگه ازدزدیدن مهر خبری نیست و پسرمون نسبتا عاقل شده.اما چون علاقه شدیدی
به نماز خوندن داره وقتی نمازگزار بیچاره سرش رو روی مهر میذاره و مانع از ادامه نماز
ایشون میشه، سر نمازگزار بیچاره رو به زور از روی مهر بلند میکنه.اگه بابا باشه از
موهاش میگیره و بلندش میکنه . اگه مامان باشه با چادرش!
کار دیگه اینکه مرتبا و بی وقفه مهر رو پشت و رو میکنه.پوریا میگه پسرم قراره شاطر
بشه!داره مهرو پشت و رو میکنه که خوب برشته بشه نسوزه!
............................................................................
جدیدا ازش عکس که میگیرم به سمت دربین حمله نمیکنه وایمیسته عکس بگیرم.
گاهی ادا هم در میاره!بعد بدو بدو میاد عکسشو نگاه کنه ببینه چطور از آب دراومده!
صرفا جهت اطلاعتون باید عرض کنم که امیرحسین الان این شکلیه!این عکس پریشبه.
.............................................................................
من دیگه واقعا از دست سریال بیرون ریختن کابینت ها توسط امیر و جمع کردنشون
توسط مامان امیر خسته شدم.
اینقدر هم بزرگ شده که در کابینت رو با هرچی ببندم بازش کنه.حتی بلده روبانها رو
که پاپیون کردم از کجاش بکشه که باز بشه.دیروز مشغول آشپزی و شیرینی پزی همزمان
بودم و فرصت غر زدن به امیرحسین و مرتب جمع کردن وسایل کابینتا ازروی زمین ر نداشتم.
آخر آشپزی چشم که باز کردم دیدم حداقل نصف وسایل هر کابینت
روی زمینه بعلاوه کثیف کاری های آشپزی خودم.یعنی رحم و مروت هم خوب چیزیه!
............................................................
کی میدونه چی کجاست؟ این روزها دنبال هر چی میگردی نیست!از روغن و نمک بگیر
که زیر گازند تا وردنه که زیر مبله تا گوشی تلفن خونه که توکمد روغنه تا ادویه ها که هر
کدوم یه گوشه ای قایم شدند!از کنترل تلویزیون و دوربین و موبایلامون و سویچ ماشین
دیگه جیزی نمیگم! بگذرین از اینکه اگه سوویچ ماشین بی هوا دستش بیفته و بدون
نظارت اون بابای بیچاره است کهباید بدو بدو بره پایین تا در پارکینگ که امیرحسین
با ریموت باز کرده ببنده!
از گوشی های موبایل نگو که پسرم کار کردن با هر گوشی لمسی رو بلده و برامون
جالب بود که گوشی عمه اش که اولین بار دستش افتاد چطور کار کردن باهاش رو
سریع یاد گرفت و انگری بردزش رو پیدا کرد.و حالا خودش یاد گرفته چطور با این پرنده های
عصبانی بازی کنه و دست از سر کچل ما برداشته.ولی اگه گوشی دستش باشه فقط
بازی نمیکنه.اونقدر با برنامه های مختلف ور میره که من بیچاره کارم با هارد ریست هم
درست نمیشه.گذشته از اینکه به هر کس که دوست داشته باشه هم زنگ میزنه و
ما مرتبا باید از این و اون عذرخواهی کنیم!
لطفا از اونایی که شعار میدن خوب اینا رو از جلوی دست بچه بردار
خواهش میکنم شعار ندن!چون اگه بچه یه چیزی بخواد و بهش ندی بتید منتظر عواقبش
هم باشی.و من ترجیح میدم نه
گفتن رو بذارم برای چیزای مهمتر تا "نه " براش عادی نشه و بدونه فرق هست بین
"نه "های مامانش و "نع" های خودش!
...................................................................
پسرم داشت حیاط خونه مامان فرشته رو جارو میکرد!