امیرحسینامیرحسین، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 2 روز سن داره

مسافری از بهشت

شهریور نامه....

1392/6/4 12:48
4,847 بازدید
اشتراک گذاری

چند وقتی بود که تب فوتبال تند بود...یادتون که هست؟بخاطر جام جهانی...

اگه شما یادتون نیست امیرحسین خوب یادشه!چرا؟

من واقعا نمیدونم چه حرکات شنیعی وقت تماشای فوتبال از من و باباش دیده!

یا حتی نمیدونم این کارو ما کردیم یا اختراع خودشه!حتی نمیدونم چرا بعد گذشت

سه چهار ماه یادش اومده که این کارو بکنه...فقط اینو میدونم که اونروز وقت عوض کردن کانالها 

رسیدم به فوتبال نمیدونم کجا با نمیدونم کجا.خواستم نتیجه رو ببینم و رد بشم که دیدم 

امیر حسین با دوتا دستش صورتشو پوشوند و گفت هیییییه! درست مثل وقتی یه موقعیت گل خراب 

میشه !!!

در اون لحظه:

من و پوریا :خنده

امیرحسین:خجالت

عادل فردوسی پور:هیپنوتیزم

...............................................

امروز پدر . پسر نشسته بودن تو آشپزخونه داشتن جرقه میخوردن.امیرحسینم که تازگی

لطف میکنه و چند تا کلمه از خودش در میکنه مثل آب...و طبق معمول با صدای بسیار بلند

و ضمنا طلبکار میگفت آوه آوه(آبه آبه)خلاصه بابایی بلند شد و بهش آب داد و دوباره

نشستن به جرقه خوردن.یهو دیدم صدای جیغ بابایی فضای استودیو رو پر کرد!رفتم دیدم

امیرحسین با استکان از پشت سر پوریا تو یقه اش آب ریخته!اونم آب یخ!نیشخند

.......................................................

جدیدا امیرحسین به شدت علاقمند به بالا رفتن از در و دیوار شده.از دیوار راست

بالا رفتن که میگن همینه.حالا  این بلندی میتونه یه اسباب بازی بخت برگشته باشه یا مثلا 

قلم پای مامان بیچاره!لبه های مبل و میز عسلی ها و کانتر آشپزخونه و صندلی غذای 

خودش و سایر صندلی ها و ....بماند!

در اوج افتخار !!!!خنده

..............................................................

یادتونه بچه که بودیم کفشای بزرگترا رو میپوشیدیم؟آخ چه کیفی داشت!ولی نمیدونم چرا

همش میگفتن خراب میشه !آخه چرا باید خراب بشه؟چون  من عقده ای شدم اجازه میدم

امیر حسین هرچی دلش میخواد دمپایی های منو بپوشه!

حتی اگه عاشقشون شد باهاشون لالا کنه!

بچم تو خوابم به نور فلاش حساسه

....................................................................

ماجرای بستنی خوردن امیرحسین مثنوی هفتادمن کاغذه که نه تنها خودش بستنی 

میخوره که چون خیلی مهربونه و دلش نمیاد تنها بخوره به تمام در . دیوار و فرش و 

آقا الاغه و پو و.....خلاصه همه رو در اون چند سانت بستنیش شریک میکنه و مامانو بیچاره!

کلافه

میگم بچم با ریش پروفسوری هم جذابه ها!خنده

................................................................

و اما خرید با امیرحسین یه لطفی داره که نگو و نپرس.خیلی خوش میگذره .چون امیرحسین

هر میوه ای که دستش برسه گاز میزنه .خشکبارو میچپونه توی دهنش ،با اسباب بازی ها

بازی میکنه ،با لباسای کودک گردگیری میکنه .....خلاصه همه کاری میکنیم جز خرید.بخاطر

همین من اگه تنها برم خرید امیرحسین تو کالسکه میدارم که ایشون خیلی آزادی عمل 

نداشته باشن.گرچه از همون توی کالسکه هم شیطنت خودشو میکنه.اونروز اونقدر تلاش کرد 

تا دستش به کدو ها رسید و یکیشو گاز زد.وقتی دورتر از میوه ها گذاشتمش با انگشت اشاره 

به سمت انگورها اشاره کرد و دستش همونجور ثابت موند.!انگار خشک شده بود!

جیگر همه رو کباب کرد!آخرش میوه فروشه رفت براش انگور شست آورد!بعد که رفتم گردو بخرم

یه آلو سیاه خشک شده رو در کسری از ثانیه دودستی فرو کرد تو حلقش!بعد چون آلو خیلی بزرگ 

بود افتاد به سرفه ...بهش میگفتم اینم عاقبت حروم خوری...صاحب مغازه از خنده 

روده بر شده بود.میگفت توروخدا بذار از هر کدوم دوست داره بخوره خیلی بامزه کش میره!

حالا وای به روزی که کالسکه نباشه!خلاصه این راهکار بابایی بود برای مهار کردن امیرحسین!

نه واقعا فکر کردین اونجام آروم بود؟میخواست از هندونه ها بره بالا!تعجب

...........................................................................

 بالاخره شهریور رسید و استرس من شروع شد.آخه این آخرین ماهی هست که باید 

امیرحسین شیر بخوره و من واقعا نمیدونم اینهمه وابستگی رو چطور باید قطع کنم.اگه هرکدوم

از دوستان تجربه ی خاصی داره ممنون میشم در اختیارم بذارین.خداروشکر که آخرین دندون ها

همه با هم در حال دراومدن هستن و گرچه امیر رو اذیت میکنن ولی حداقل خیالم راحت میشه

که تا قبل از از شیر گرفتنش دیگه همه دندونا دراومدن.حالا چرا باید چهارتا دندون نیش همزمان

بیرون بیان نمیدونم!و خبر بد اینکه پشت یکی از دندونای جلوییش سیاه شده .یعنی فکر میکنم

پوسیده باشه و از این بابت واقعا ناراحتمگریه

.............................................................................

نمیدونم چرا یه حسی بهم میگه امیرحسین قراره هنرمند بشه!یا حداقل مثل مامانش

تا حدی به هنر علاقه داشته باشه.و از جمله ی اون هنرها عکاسیه.از ژست گرفتن تو عکسای 

مختلفش و همینطور عکسایی که خودش میگیره و بعد با دقت بررسیشون میکنه!میشه 

اینو فهمید

جون من ژستشو نیگاه!بعدم بدو بدو میاد ببینه عکسش چطور دراومده!

این عکسم از پای کپلی خودش گرفته !

..................................................................

خوشوقتم که بگم تعداد قهر کردنای امیرحسین خیلیییی کمتر شده ولی خب هنوز وجود داره.

گاهی وقتی خودشو میکوبه زمین که قهر کنه بعدش دیگه صدایی ازش درنمیاد!بله دیگه

قهر به خواب وصل میشه!اینجوری:

................................................

بیست و یک مرداد تولد پوریا بود و اینم کیکی تولد بیست و نه سالگی آقای همسر

دستپخت خانوم همسر:

چون دفعه ی اول بود با پایپینگ ژل کار میکردم یه طرح ساده زدم.ولی خیلی کار کردن

باهاش راحت بود.توصیه میکنم امتحان کنین تا لیموی تازه توی بازار هست که از دست میره...

.................................

اما این هفته ای که گذشت دوتا مهمونی داشتم که برای اینکه بازدید کننده های گذری

فکر نکنن اینجا وبلاگ آشپزیه یا من دچار خودشیفتگی شدم ،و ازطرفی درخواست بعضی

از دوستان برای گذاشتن عکسها توی وبلاگ ما را بران داشت که توی ادامه مطلب چندتا عکس

بذارم .و قصدم فقط به اشتراک گذاشتن تجربیات هست ولاغیر... 

 

 

 

 

 

 

این دستمال سفره ی مهمونی اول بود

و این برای مهمونی دوم

ا

این رولت اسفناج خیلی خوشمزه بود که دستورشو از خاله لیلی عزیزم گرفتم.درست

کردنشم به نسبت ظاهر شیک و مزه ی خوبش آسونه

این پیش غذا هم اسم نداره ولی مزش خیلی خوبه.اگه هوس کردین با خمیر یوفکا 

کار کنین اینو پیشنهاد میکنم

ا

این سالاد خوشمزه رو هم از سعیده جون یاد گرفتم.هم ساده هم خوشمزه.حتی برای

کسایی که کلم سفید دوست ندارن!مثل خودم.ترکیب کلم سفید و هویج با کشمش.که من

خودم گردو هم بهش اضافه کردم.با سس هزارجزیره هم سرو میشه.سعیده میگفت

توی منوی رستورانها به اسم سالاد تبرزی سرو میشه ولی ما که تبریزی هستیم ندیدیم!

سالاد فصل مهمونی اول.برای مهمونی دوم خوشگلتر بود ولی حس عکس گرفتن نداشتم!

ژله خرده شیشه مهمونی اول

ژله مهمونی دوم

پسندها (1)

نظرات (27)

مریم
4 شهریور 92 18:24
سلام نمیدونستم عشق فوتبال به شما هم ارث رسیده !!!!!!!چه پسر رشیدی شده وچه موهای نازی ماشائالله .خدا حفظش کند وبرحوصله وهنر شما بیفزاید


تقریبا همه چیز ارثیه!البته مال ما عشق نیست فقط یه جور تعصبه!
مامان نیایش
5 شهریور 92 9:56
خب اول بگو ببینم این شهریور نامه یعنی چی اووخخخخخخخخخخ؟
بریم سراغ پست بسیار قشنگ و پر بار فاطمه ی گلم آها راستی قبلش یه چیزی بگم از پست قبلت هم عقب موندم تولدت مبارک باشه با کلی تاخیر عزیزم واقعا خیلی هنرمندی چه قدر دلم میخواست میتونستی بهم یاد بدی چه جور یباید کیک درست کنم خیلی خوشگل شده آفرین ایشالا صد ساله شی
خب بریم سر وقت پست
اول از این علاقه ی ذاتی پسرا به فوتبال بگم که خب تعجبی نداره دیگه مامان خانوم یتو ذاتشه بچه ام ولی خیلی با حال بود اون هیییییییییییییییییییییییییی

وای خدا ا میر حسین چه کارا میکنی خاله اون یقه بابا آب میریزی اونم آب یخخخخخخخخخخخخخخخ
وای نگاش کن با دمپایی خوابیده چه جیگر یشده اون ژستش منو کشته با دمپایی های تو



وقتی دیدم شیش تا کامنت دارم گفتم حتما زهره اومده!ممنونم زهره جونم.هنوزم فوتبال میبینه میگه هیههههه!گاهی هم میزنه تو سر خودش!
مامان نیایش
5 شهریور 92 10:00
فکرکنم دارم میفهمم شهریور نامه یعنی چی رسیدم به اینجا که شهریور رسید و استرس تو برای از شیر گرفتن امیر حسین اصلا نگران نباش عزیزم طبیعیه خب مادر و فرند چند روز ییا حتی یکی دو هفته ای سختشون باشه ولی عادت میکنن دیگه اصلا به خودت سخت نگیر چون اگه یه وقتی تسلیم بشی دوباره از شیر گرفتنش خیلی سخت تر میشه عزیزم برا دندون هم حتما برو دکتر که مثل نیایش کشیدنی نشه و توی دو سال و نیمه گی پلاک بذاره


وای زهره خیلی استرس دارم هم برای دندون پزشکی هم از شیر گرفتنش نیست حرفم نمیزنه .نمیشه باعاش خوب ارتباط برقرار کرد
مامان نیایش
5 شهریور 92 10:03
این از در و دیوار بالا رفتنش منو کشته عجب شیطونیه این بچه اون عکس تو هندونه ها هم خیلی جالب بود بستی خوردنشوووووووووووووووووو
به به آقای هنرمند و خوش ذوق از پای خودتون هم که عکس گرفتید آفرین جیگر نمیدونم چرا همیشه اولین عکس بچه ها از پای خودشونهبابا بازم داری هنرنمایی میکنی که به به تولد آقای همسر مبارک چه جالب تو و همسری مردادی هستید هر دو بیست روز هم اختلاف دارید منو و همسری هم خردادی هستیم بیست روز اختلاف داریم جالبه نهههههههههههههههههه


البته ما 12 روز اختلاف داریم.جالبه که شما هم خردادتون پرترافیکه.ما میخواستیم امیرم مردادبیاد که همشوبکنیم یکی که نشد!
مامان نیایش
5 شهریور 92 10:05
من یکی که جرات ندارم برم ادامه مطلب آخه میدونی فاطمه جون میترسم از حسودی بترکم آخه قبلا هنرنمایی هات رو دیدم منم که بی هنر و پیچ پیچ چه کنم ولی از فضولی دارم میترکم برم به نظرت از فضولی بترکم بهتره یا از حسودی

به نظرم کلا نترکی بهتره!لازمت داریم بابا!
مامان نیایش
5 شهریور 92 10:09
بعله حدسم درست بود دیگه من که مردم از بس غبطه خوردم به این همه هنر دست این کد بانو و سر آشپر فاطمه ی خودم عزیزم میشه یه کلاسی از همین کلاسای مجازی بذاری دوره بگذرونیم پیشت یه کمی عام فهم تر توضیح بدی کسایی مثل من هم بتونن درست کنن این ژله ی خرده شیشه رو خیلی وقته دلم میخواد درست کنم نشده اون رولت اسفناج چه با حال بود اینا رو چه جوری درست میکنی دستورش رو برم میگی اون سایت آشپزی که رفته بودم اون زمان یه کلمه هم از حرفاش نمیفهمیدم باور کن

اتفاقا زهره ژله ی خرده شیش خیلی آسونه.برای شروع از همین شروع کن.یه سر به مامی سایت بزن و فقط همین مبحثو بخون نروگیج بشی اونجا.مامی سایت اونقدر هنرمند داره که آدم از خودش خجالت میکشه ولی فقط یه مبحثو انتخاب کن و تو همون خبره شو
ح
5 شهریور 92 12:20
سلام عزیزم.من هرروز به وبلاگت سر می زنم وهیچ پستی نیست که تا حالا نخونده باشم.قلم خیلی خوبی داری واقعا لذت می برم.تا حالا برات نظر نگذاشتم.یه خواهش داشتم از این رولت اسفناج خیلی خوشم آمد .می دونم زیاد وقت آزاد نداری ولی اگه تونستی لطف کن دستورش وبده.ممنون.


چشم عزیزم حتما یه پی نوشت میذارم.لطف کردی اومدی.خوشحالم کردی
منا
5 شهریور 92 13:15
سلام فاطمه جون
عجب پسر هنر همه فن هنر حریفی شده این امیر!
پهلوانی و فوتبال دوستی و فوصولی و عکاسی و و و و و و
عزیز دلم من
همیشه شهریور من را یاد امیر نازم میندازه
یاد روزهای آخر بارداریت
یاد دوران خوشی که هر دو باهم باردار بودیم
من حاضرم بارداری بعدیمون باز هم باباشه تو چی!!!


پیشا پیش تولد عزیز دلم را بهت تبریک میگم


قبلا نظر راجع به عکسای آشپزی و هنرنمایی بهت گفته بودم
بازم میگم فاطمه شف جونم
کارت حرففففف نداره
نمیخوای یه وبلاگ آشپزی را بندازی عایا؟

وای منا پایه ای واقعا؟من میگم بارداری خیلی خوبی داشتم.هم راحت بودم و هم دوستای خیلی خوبی داشتم.اگه پایه ای من امیر سه سالش که تموم بشه میرم تو اقدام!تو هم فکراتو بکن.ایشالا ایشالا الینای قشنگمم تا اونوقت خوب خوب خوب خوب شده و به مامان خوشگلش کمک میکنه که بارداری خوبی رو بگذرونه.
قربونت برم تو لطف داری شرمنده میکنی
مامان امیرحسین و کوثر جونی
5 شهریور 92 14:58
قربونت بشم دمپایی هارو چه بغل کرده.عزیزم.راستی فاطمه واقعا هم کدبانویی هستی ها.از قیافه اش که خیلی خوشمزه به نظر می رسه.دست گل ات درد نکنه.ان شاالله خدا مردای خونتون رو برات حفظ کنه.تولدشون هم مبارک باشه.شما بودی برام نوشته بودی خوابگاه بزرگ شدی نه؟دعا کن من بتونم این چند مدت باقی مونده رو تحمل کنم.دلم خونه می خوااااد.منم با حوصله کیکای خوشگل درست کنم دلم باز هم دریا باشه... بازم بیا پیشم.
راستی از شبنم خبری نداری؟

الهی بگردم.یادم نبود شما خوابگاه زندگی میکنین.عزیزم خوابگاه ما کجا و شما کجا...همسر شما داره دکترا میخونه آینده داره شغل خوب ...ما فقط امام رضا دستمونو گرفت.ولی من از همون خوابگاهم کلی خاطرات خوب دارم.برای بچه ها خیلی شیرینه.مثل مهدکودک میمونه.اگه روزای سخت نباشن که روزای خوب جلوه ندارن.
شبنمم خوبه فقط نت نمیاد.
مادر کوثر
6 شهریور 92 9:41
عزیزممممممممممممم

ماشالله به این امیرحسین نازگلی که قد کشیده و مرد شده

خیلی بامزه و دوست داشتنی نوشتی عزیزم. مثله همیشه

عکسا هم خیلیییییییییییییی خوشگل بود بخصوص خوردنیا

ماشالله به هنرمندی و کدبانوگری


ممنونم عزیز دلم.شما مثل همیشه لطف داری.خوشحالم که دوباره به جمع بازدیدکننده های انگشت شمار این وبلاگ ناقابلم اضافه شدی.
مادر کوثر
6 شهریور 92 9:42
تلگراف هم دارین
مامان نیایش
7 شهریور 92 11:36
سلام فاطمه جون خوبی عزیزم مگه تولدت 9 مرداد نبود ؟ همسرت 29 ام نمیدونم شایدم من گیج بازی در آوردم !!!!!حالا میخواستم یه چیزی بهت بگم برات خصوصی میذارم بوس
نویده
9 شهریور 92 11:37
سلام.
اولش از مهمونی شروع کنم که به نظرم چیزایی که تو وب گذاشتی بی نظیرن هم رولت اسفناج هم دستمالا هم ژله ها و هم سالاد و اون یکی دسرت با یوفکا!
هنرمندی دیگه! همه جوره!
خودم می دونستم خوب تموم می شه مهمونی، الان عینی هم متوجه شدم!
و حالا امیر حسین، وای عاشق اون عکسشم که رو بالشه و تو از ژست بی نظیرش واسه عکس گرفتن تعریف کردی! خیلی ماهه! دلم واست تنگ شده! خیلییییییییییی!


ممنونم نویده جونم لطف داری.اینجورام نیست.اگه چیزی هم هست فقط ژنتیکه !
آره امیرحسین که خیلی بلا شده !!
باران
9 شهریور 92 16:19
واي خدا چقد ژستهاي باحالي داره اميرحسين من عاشق اوني شدم كه رفته روي هندونه ها جيگرتو بخورم خاله قربون شيطنت هات عزيزدلم



ممنونم عزیزم خوش اومدی
مامان نیایش
11 شهریور 92 20:42
سلام فاطمه جون خبری شد به منم اطلاع بده ممنون
هستي
12 شهریور 92 13:59
شاد وسلامت باشين. خدا پسرشيطونتونو حفظ كنه. آشپزيهاتون هم عالي بود.

ممنونم عزیزم لطف داری
راحله
13 شهریور 92 7:21
سلام فاطمه جووووووووونم
خوبی؟آقای دکتر خوبن؟ با زحمتای ما؟
امیر خوشکلم چطوره؟
من عااااااااااااااااااااشق هییییییییه گفتنشم لابد قیافش هم اینشکلی شده بود
دارم تصور میکنم شما مامان و بابا چه شکلی شده بودین موقع تماشای فوتبال که اینهــــــمه تاثیر گذار بوده رو بچه

آب یخ؟؟؟؟ وووووووویییی

فاطمه جونم تو اون عکسی که با افتخار رفته رو کابینت کاملا معلومه که ماشالله چه قدی کشیده!!!!
وووووااای ریششو توروخداااااااا

در مورد از شیر گرفتنشم به نظر من یه بار رب انار بزن به سینه ات و بهش نشون بده و خلاص!!!!
و اگه قانع نشد و اومد امتحان کنه و اگه احیانا از مزه ی رب انار خوشش هم اومد! که دیگه مجبوری صبرزرد رو امتحان کنی
دو سه شب اول از شیر گرفتن خیلی سخته هم از لحاظ روحی ممکنه بهت فشار بیاد هم سینه هات دردناک و متورم میشه ولی جای نگرانی نیست و سریع هر دوتون به این شرایط عادت میکنین
از من میشنوی روش یهویی رو انتخاب کن واسه از شیر گرفتن!مرگ یه بار شیونم یه بار!!!


راحله جونم خوش اومدی.آره استرس زیاد دارم.انگار بدونه این روزای آخره اینقدر صبح تا شب می می میخواد که نگو.آخرشم عصبی میشه خودشو میزنه!امیدوارم کارایی که میگی روی امیرم موثر باشه
راحله
13 شهریور 92 7:24
شب ها هم که احتمالا بیدار میشه و شیر میخواد فقط و فقط باید با صبوری بغلش کنی و لالایی بخونی تا گریه هاش اروم شه و بخوابه به هیچ وجه هم شیر نده حتی اگه یکساعت گریه کرد!
بعد از چند روز هم یاد میگیره که شبها وقت شیر خوردن نیست در نتیجه یه سره تا خود صبح میخوابه!!! بعد از دو سال شما هم میتونی راحت بخوابی!



بعد صبر زرد چیه ؟تلخه؟فکر نکنم محل بده!اول اونو میخوره تا برسه به می می!دلم میخواد زودتر تموم بشه
مامان نیایش
14 شهریور 92 13:33
خصوصی
مامان نیایش
15 شهریور 92 14:04
پچ پچ
مامان امیرناز
16 شهریور 92 14:24
سلام نازنینم خانوم کدبانو میگم یه وبلاگ آشپزی بزن ما هم استفاده کنیم راستی من دستور اون کیک و می خوام پاپینگ ژل چی بید? ماه شهریور به این خوبی اخه تولدمه;-) امیر منم خیلی به شیر وابسته بود اول روزارو کم کن بعد از شب بگیرش موفق باشی


عزیزم یه سرچ تو گوگل بزن:
پایپینگ ژل کارگاه آشپزسازی
تا دستورش از سایت چف طیبه دستت بیاد ببخشیدالان یادم نیست وگرنه برات مینوشتم
راحله
16 شهریور 92 15:33
فاطمه جونم صبر زرد رو از عطاری فک کنم باید بگیری خیلی هم تلخه عمرا نمیخوردش!!!!

داروخانه ها هم ممکنه داشته باشن ولی مطمئن نیستم!

وااااااااااااای نگووووووووو خودشو چرا میزنه آخه؟ الهی قربونش برم....فاطمه جونم آخرین شیر رو همین امروز!( که دقیقا نمیدونم کی هست!!! فقط هر موقع این کامنت رو خوندی) بهش بده و خلاص!!!!

با خودت عهد کن که دیگه بهش می می نمیدی! عزیزم من اینکار رو کردم و موفق شدم فقط هم سه شب اول سخت بود شما هم میتونی....الان هورادی شبها تا صبح میخوابه اونقده کیف میده


راحله جون داره دندون نیش درمیاره الان اذیته.میخوام تا آخر دوسالگی صبر کنم
بعدش حتما از تجربیات با ارزشت استفاده میکنم عزیزدلم.ممنونم
شيما
18 شهریور 92 20:04
اي وااااااااي خاك وچووووووووك
من ديگه چه موجودي هستم؟؟؟
يكي مثل من اينقدر تنبل و بي حوصله ... يكي مثل تو كدبانو و باحوصله
خوش به حال پوريا و امير ... اينو از ته دل ميگم
عاشق اون رولت سبزيت شدم..همينطور ژله خرده شيشه
ميگم اين ژله خورده شيشه دقيقا يعني چي؟؟
ميشه براي من تنبل دستورشو بذاري
مرسي


شیما جون تو لطف داری والا.وقت عادی از این خبرا نیست!مثلا امسب شام کوکو سیب زمینی خودیم.دیشبم سیب زمینی تخم خرغ!پریشبم ...
چشم گلم تو پست بعدی دستور همشو میذارم
ستاره ی صبح
23 شهریور 92 23:50
ماشاءالله هنرمندین ها!
فک نکنم دندون گل پسرت خراب شده باشه. شاید تاثیر قطره آهنه.
این پایپینگ ژل چی هستش؟ می شه توضیح بدین چه جوری درست کردین؟
ماشاءالله خیلی با سلیقه هستین و پر حوصله خصوصا با یه وروجک خوب می رسین این همه تزیین و هنر نمایی کنین.
لطفا دستمال سفراه ی مهمونی دوم رو توضیح بدین و اینکه دستمال های شبیه مهمونی اول رو چه کار می کنین که ثابت بمونه وخراب نشه؟
این سالاد تبریزی فقط شامل کلم سفید و هویج و کشمشه؟ چیز دیگه ای نداره؟
ببخشید این همه سوال می پرسما!


http://www.cheftayebeh.ir/2012/12/blog-post_29.html
اینجا پایپینگ ژل رو چف طیبه ی محبوبم به تفصیل و با عکس توضیح داده عزیزم.
دستمال سفره ها رو باید تصویری انجام بدین نوشتاری نمیشه.توی گوگل سرچ عکس کنین فقط با لغت دستمال سفره .آموزش همشون براتون میاد.
دستمال سفره های ایستاده یکم لوسن ولی خیلی به سفره رنگ و لعاب میده.برای اون اولی اگر دستمالتون خشک باشه و آهار دار خودش می ایسته اما اگه یه حلقه دستمال تهش بندازین دیگه راحت خواهین بود.
آره عزیزم مواد سالد فقط هموناست و با سس فرانسوی سرو میشه
سارا
23 بهمن 92 22:08
سلام عزیزم من ب طور اتفاقی امدم توی وبتون...خیلی وبلاگه جالب و باحالی دارین ماشاالله ب پسر گلتون...موفق باشین
مادر کوثر
17 خرداد 93 15:26
سلام دوست عزیز و مهربونم خیلی خوشحالم که بازم نوشته های زیبا و عاشقانه و هنرمندانه ی شما رو دیدم ماشالله هزارماشالله به این قند عسل نازنازی که بزرگ شده و قد کشیده تولدش مبارک دوستتون دارم
فاطمه مامی امیرحسین
پاسخ
قربونت برم عزیزم چقددددر دلم برات تنگ شده بود.و برای کوثر دلم داره ضعف میره.وقتش نیست دوباره وبلاگشو راه بندازی؟
samira
13 تیر 93 0:32
asheghe khodet, pesare maheto saligheye khubetam. hamishe khosh bebinamet.