خداحافظ پوشک!
سلام دوستای خوبم.این پست رو بدون رمز مینویسم شاید تجربیاتم تو از پوشک
گرفتن امیرحسین به درد کسی بخوره.
بله درست شنیدین امیرو از پوشک گرفتم!
هوراااااااااااااااااااااااااااا
وقتی رفتم با چندتا مهد خوب صحبت کردم و اونها گفتن که بچه ی با پوشک قبول نمیکنن
و زیر دو ونیم سال هم همینطور،دو تا چیز دستگیرم شد.اول اینکه تا بعد عید نمیشه
بذارمش مهد و دیگه اینکه تا اونوقع وقت دارم که از پوشک بگیرمش.و با توجه به تجربیات
اطرافیانم فکر کردم حتی ممکنه این زمان کم هم باشه با توجه به اینکه فصل سرما هم
هست...اما در اشتباه بودم.چون در مجموع از روز اول تا روزیکه امیر خودش گفت جیش
و بردمش دستشویی فقط ده روز طول کشید!و من واقعا خدا رو شاکرم.
حدود یه سال پیش یه مقاله خوندم در مورد پایان پوشک در سه روز.برای مادرهایی
که شاغل هستن و یا باردارن و یا به هردلیلی حال و حوصله ی چندین ماه کلنجار رفتن
با شورت آموزشی رو ندارن این روش معرفی شده بود.از اونروز این مقاله رو ذخیره کردم
برای همچین روزی و فرشها و مبلها رو هم که وقت شستنشون بود رو بیخیال شدم
تا بعد این ماجرا.
این روش یعنی یه ریسک...یه خطرپذیری و یه اعصاب فولادین!یعنی یهو از یه روز صبح
پشک بچه رو باز میکنی و میشینی سیاحت میکنی که قراره کجای زندگیتو به گند بکشه!
خوب این ظاهر ماجراست...چیزی که حتی فکرشم آدمو آزار میده.اما اگه هر یه ربع یکبار
بچه رو ببری دستشویی و به قول قدیمی ها سردست بگیری تا جیششو بکنه میزان خطر
به مراتب کمتر میشه.به تدریج این تایم رو به نیمساعت و بعد سه ربع تا یکساعت
افزایش میدی.ماهیچه های مثانه ی بچه هم یاد میگیرن که باید یه کارایی بکنن!
خوب فرق این روش با روشی که مادرای دیگه انجام میدن و باز همینطوری تایم بندی داره
فقط پوشک یا شورت آموزشی رو تو دستشویی باز میکنن اینه که وقتی بچه چندباری خودشو
خراب کنه و جیش به پاش بخوره و احساس بدی بهش دست بده خیلی سریعتر باهاتون
همکاری میکنه.در حقیقت شما احساس امنیتی که پوشک بهش میده رو ازش میگیرین.
لازمه که روزهای اول شورت هم پاش نکنین تا همون احساس پوشک رو بهش نده .یعنی
هر چیز تنگی که اوضاع روو برای خرابکاری امن کنه!بعد چند روز هم شورت اسلیپ نباشه
و فقط شورت پا دار.
یه چندتا نکته اضافه کنم و باز اگه سوالی بود در خدمتم:
١- محیط دستشویی باید برای بچه آشنا و مطلوب باشه
٢- بههیچ عنوان نباید برای خرابکاریش دعواش کنین.فقط با لحن ناراحت بگین جیش
تو دستشویی.
٣ - اگه دیدین بعد چند روز که تایم رو افزایش دادین یهو مرتب جیش میکنه قبل از تایمی
که بهش رسیدین،عصبی نشین پهلوهاش سرما خورده!پوشکش کنین و تا فرداش صبر
کنین.
٤- حتی الامکان جایزه ی خوراکی بهش ندین.لطفا نسل آیندمون رو رشوه خوار بار نیاریم!
جایزه معنوی مثل شادی و خوشحالی و دست زدن خیلی بهتره.
٥ -شبها پوشکش کنین تا وقتی مطمین بشین شبها جیش نمیکنه.
٦ - امیرحسین با همون سر دست گرفتن تو دستشویی شماره ی دو رو هم میکرد
شما هم امتحان کنین...
..................................................
کی میدونه یه بسته دستمال کاغذی نوی نو که مامان کلی تو فروشگاه ها میگرده
تا رنگ جلدش با مبلهامون ست باشه رو چطور میشه در کسری از ثانیه از بین برد؟
بله ....
یک عدد امیرحسین که یک لیوان پر از آب دستشه برای این منظور کافیست....
و برمیخوری به یکی از دوراهی های زندگیت که نمیدونی الان این جعبه رو دور بندازی
یا...و راه دوم رو انتخاب میکنی.میذاری خشک بشه و تا یک ماه دستمال کاغذی
شسته شده استفاده میکنی که در هربار استفاده خودتو لعنت میکنی که کاش
همون روز اول انداخته بودیش دور!
......................................................................
امیرحسینو یه مدت بود صدا میکردیم جواب میداد:ها !ما هم میگفتیم ها نه پسرم
بلللللللله...امیر هم میگفت :بعده...(بله)
اونروز داشتم خمیر بازی میکردم...نه اشتباه نکنین اون خمیربازی نه ..این خمیربازی
یعنی درست کردن خمیر نون و پیراشکی و اینا که من عاشقشم...بخصوص مرحله ی
ورز دادن!کلا عقده های روانیت تخلیه میشن!!امتحانش کنین!
خلاصه سرم حسابی گرم بود.امیر هم مرتب میگفت مامان ...نمیدونم چی...مامان ...
نمیدونم چی چی...مامان ...خلاصه دیگه کفرم دراومد اینقدر گفت مامان و من گفتم
بله و حرف درست و حسابی نزد.سری هفتم هشتم بود که گفتم هااااااااااااااا
جواب اومد :بعدهههههههههه!!!!
من:
............................................................
جدیدا امیرحسین به کتاب علاقمند شده.چندتا کتاب که اون اولها براش خریده
بودم از مجموعه ی تاتی رو میاره تا با هم بخونیم و میگه بهون...(بخون).داشتم اون
جلدی که مخصوص حموم رفتنه میخوندم...
حباب رو خیلی دوست دارم....
حباب با آب درست میشه...
فوت میکنم به آب و کف ...
صدتا حباب درست میشه...
امیر هم همش حباب ها رو نشون میداد و میگفت حاب حاب...
دیدم خیلی شیرین میگه حاب بذار یه حالی بهش بدیم...رفتم یه ظرف آب و مایع
ظرفشویی درست کردم و آوردم با لوله ی خودکار حباب درست کنیم....دیگه چشمتون
روز بد نبینه تا تموم دنیا خیس نشد و نفس من بند نیومد و کاملا با فلسفه ی وجودی
حباب و تکوین و تشریعش آشنا نشد ولمون نکرد که نکرد....آخرشم مجبور شدیم
یطوری گرد و خاک کنیم و ظرف رو ببریم بذاریم تو سینک ولی چون دلمون نیومد اونهمه
مایع ظرفشویی رو دور بریزیم و گذاشتیم باهاش ظرف بشوریم باز هربار دیدش گفت
حاب؟!حاب؟!حاب؟!
.................................................
در راستای عملیات از پوشک گیری شعر معروف نی نی چرا جیش کردی رو برای
امیرحسین رونمایی کردیم و زان پس هر وقت ایشون بدون کتابی در دست امر
کردن که بهون(بخون) همانا منظورشون همون شعر هست و لاغیر....
..................................................
پریشب تلویزیون داشت فیلمهای نهم دی ماه 88 رو نشون میداد .تقریبا هر کانالی
میزدی همون بود .خلاصه دیگه نتونستم از زیر سوالهای آقا امیرحسین دربرم و گفتم
این راهپیمایی هست و اینا دارن شعار میدن.اینجوری...و مشتمو گره کردم و چندبار
الله اکبر گفتم...ولی این تازه اول ماجرا بود....اونقددددرررررر از این شعار دادن خوشش
اوومده بود و همش ازم میخواست که شعار بدم که هرچی شعار انقلابی بلد بودم
دادم دیگه آخرش افتاده بودم به نی نای نای!!ناگفته نماند که خودشم همزمان
با من مشتهای کوچولوش رو گره کرده بود و شعار میداد ولی بیصدا!
الان دلم میخواد حال همسایه ها رو تصور کنم که از شنیدن شعارهای من یه رادیکال
فوق افراطی رو تصور میکنن که در سالگرد حماسه ی نهم دی ماه داره تو خونه شعار
میده تا یاد و خاطره ی اون روز حفظ بشه!!!!
...................................................................
این روزها در دورانی به سر میبریم که پسرم داره گنجینه ی لغاتش رو کامل میکنه و
به همین خاطر از صبح که بیدار میشه تا شب که چشم رو هم بذاره مرتب یه جمله
تکرار میشه:
ای شیه؟(این چیه؟)
و ما ناگزیر از پاسخ دادن های فراوان و بی انتها...خوب تا اینجای کار ایرادی نداره اما
مشکل اونجاست که وقتی جواب سوالی سخت میشه باید چه کرد؟مثلا من میتونم
بگم این پاستیله اما وقتی سوالها در مورد چیزای مختلفی که روی بسته ی پاستیل
چاپ شده شروع میشه دیگه کم میارم...مثلا من بگم این بارکده؟این علامت استاندارد
ایرانه؟این علامت استاندارد اروپاست...این مواد تشکیل دهندشه....خلاصه آخرش میگم
نمیدونم و امیرحسین هم لبخندی فاتحانه میزنه و میره سراغ شئ بعدی برای سوال پیچ
کردن من بیچاره!
.............................................
آهای مامانی که نیمروی بچتو تو ظرف لعابی درست میکنی تا بغلاش تهدیگ ببنده و خودت
بخوریش ،از خدا بترس!حق این طفل معصوم که خوردن نداره!
(چیه خوب اعتراف آدمو سبک میکنه!)
..................................................
دارم دندونامو مسواک میکنم.امیرم واستاده بغل در دستشویی و مامانشو سیاحت
میکنه که اون چیزی که تو دهنشه چرا قرقر میکنه و مسواک اون نمیکنه!میگم:
-امیر یادم بنداز برنامه ی Any do رو دانلود کنم!
-باشه باشه!
- گرفتی مارو بچه؟
- آیه !(آره)
- از دست تو!
- ای بابا!
و همینطور که دستشو به همراه ای بابا تکون میداد و غر میزد ازم دور شد!!
تا من باشم بلند بلند فکر نکنم!
...................................................
پسر دلبندم خواستم یه چیزی رو بهت یاداوری کنم:
وقتی شما به گربه ی سخنگو یا بقول خودت تام ماست میدی همانا اون گوشی بدبخت
منه که داره ماست نوش جان میکنه !
و این شامل وقتی که تو سرش با مشت میکوبی هم میشه!
خوشحالم که حداقل با pou مهربونتر هستی
پس دلگیر نشو وقتی با اون زبون شیرینت میگی دوشی....من
خودم بزنم به اون راه که نمیفهمم دوشی یعنی گوشی!
..........................................................
اگه بیننده ی برنامه ی عمو پورنگ باشین میدونین که پهلوون پنبه از ته ته عمق
وجودش داد میزه: من بگممممممممممممممممم.................
و وقتی امیرحسین میخواد ادای اونو دربیاره میگه: په تتههههههههههههههههههههه!
و در ادامه خودش در حالیکه انگشت کوچولوشو گذاشته روی بینی میگه:
هیس
آواش (یواش)
نی نی هابه....(خوابه)
فکر کنم این از روزی یادش مونده که رفتیم دخترعموی کوچولوش که تازه به دنیا اومده ببینیم!
.............................................
عطسه کردم با صدای بلند یهو امیر دراومد گفت:
جانننننن
آهیششش (آخیش)
............................................
به امیر میگم امیر شام چی درست کنم؟
- شبت (شربت)
میگم بچه شربت که نشد شام!بگو شام چی درست کنم؟
-شبت!
- عزیزم یه چیزی بگو غذا باشه .خوردنی باشه
حالا بگو شام چی درست کنم؟
- هیار (خیار)!
.................................................
ببینین پسرام چطور دارن برام کار میکنن!هر چندسال یبار همچین اتفاقی میفته ها!
تلویزیون تماشا میکنن ایشون!
با چهارتا مهر نماز میخونیممممم الله اکبر!
التماس دعا حاج آقا...
چه ژستی!
دوباره در دورانی به سر میبریم که امیرحسین مرتب قهر میکنه.اینجا قهر کرده بود.تا خواستم ازش
عکس بگیرم از قهر دراومد.گفتم امیر قهر کن میخوام عکس بگیرم!!خلاصه اگه میبینین هم قهره
و هم گوشه لبش خندس واسه اینه که داره نقش بازی میکنه!