مادرانه....
مادر مهربانم...
اکنون دقایقی طولانی است که چشم بر دل سپید کاغذواره ام دوخته ام تا کلماتی را
درخور مقام والایت بیابم و لرزش دلم را با لغزش سرانگشتانم همسو کنم برای نگاشتن
از تو...از روزت ...از مهرت...
اما....
کلمات زیبا جای خود را به بغضی زیباتر در گلویم داده اند آن هنگام که دوری تن نازنینت
مرا منع میکند از در آغوش کشیدنت در روزی که روز توست...دوست داشتم آنچه مرا
به تو وصل می کرد نوازش دستانت بود نه آنچه من مینگارم و تو با چشمان مهربانت
می خوانی...اما دست سرنوشت چندسالی است که مرا محروم کرده است از
عطر تنت و دیگر ابایی ندارم که در این روز زیبا بگویم که سخت دلتنگ توام....که بگویم
برای بازگشت به آغوشت سخت دعا می کنم...آری دعا می کنم....
نازنین مادرم....
هرسال که میگذرد و هر روز مادری که در تقویم مادرانگی ام خط میخورد اشتیاقم برای
چون تو بودن افزون می گردد...و چه ابتهاجی است در دلم امسال که فرزندم مرا به دنیایی
شیرین مهمان کرده است و هر روز بارها و بارها روزم را حلاوتی چون روز مادر میبخشد
آنگاه که با کلماتی دوست داشتنی خطابم میکند و براستی مست می شوم از پِژواک
دل انگیز صدای کودکانه اش در خانه ی قلبم...
امسال روز مادر عطر دیگری برایم داشت وقتی مرد محبوبم با تمام توانش این روز را برایم
جاودانه کرد و اشک عشق را در چشمانم نشاند و آنگاه که کودکم شاخه ای از گل های
زیبای پدرش را برداشت و وقتی نتوانست جمله ی طولانی پدرش را تکرار کند تنها گلش را
به سویم گرفت و گفت : مووارک(مبارک)....آن گل زیبا را کودکی زیبارو و زیبا سرشت تقدیم
مادری کرد که پیشتر با آمدنش درهای دنیای پرشور مادر بودن را به رویم گشوده بود و مرا
همین بس بود از تمام دنیای هدیه های زیبا...
روزت مبارک مادر بی همتایم....
روزت مبارک یگانه ی مادر بودن در قلب و روحم...
هر روزت چونان این روز خجسته و شیرین باد...
سی سال مادربودنت را پاس می دارم به وسعت قلبی که تنها سه سال است
طعم شیرین بهشت را چشیده است....
روزت مبارک بهترینم...
.......................................................
پسر شیرینم...
یاد گرفتی با همه ی کلماتی که ممکنه دلم رو بلرزونی این کار رو بکنی...
من واقعا نمیدونم ازز کجا ترادف بین کلمات مامان و مادر رو فهمیدی و ازکجا میدونی
اگه بگی مامانی یا مادری دلبرانه تر میشی و زودتر به خواسته ات میرسی...اما وقتی
میخوای قلبم رو تسخیر کنی به راحتی قادر به این کار هستی...انگار که رموز عشق ورزی
رو بی واسطه و با خون تو رگهات از پدرت به ارث بردی ...دوستتون دارم ...هردوتون رو ...
و عاشقانه ترین کلمات رو نثار قلب مهربون پدرت و روح بی نظیر خودت میکنم که شک ندارم
روزی باعث افتخار هردوی ما خواهی بود که کاش من هم برای مادر خوبم اینگونه باشم...
اون دختر کوچولو مامانته که البته تو این عکس از الان تو یک سالی کوچیکتره ولی علاقه به
عینک رو از خودم به ارث بردی!