امیرحسینامیرحسین، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 8 روز سن داره

مسافری از بهشت

با هوش یا بی هوش؟

چند وقتی بود ذهنمون خیلی درگیر بود...هرچی باهاش کار می کردیم که همه  اون کارایی که بچه های همسن و سالش می کنن و پدر و مادرا ذوق میکنن رو انجام بده، انگار که آب در هاون می کوبیدیم! امیرحسین دماغت کو؟امیرحسین یا جواب نمیده یا دماغ مامان رو نشون میده! امیرحسین بیا کتاب بخونیم.امیرحسین کتاب رو می بنده و عکس پشتشو نشون میده امیرحسین بگو مامان بگو بابا بگو ....امیرحسین فقط میگه:اههههههههههه تا اینکه امیرحسین یه حرکتی از خودش نشون داد که همه رو شگفت زده کرد! اولا فکر میکردم اتفاقیه ولی وقتی چندین بار تکرار شد و خودم مراحلش رو از نزدیک دیدم شاخ درآوردم: مرحله اول! تنها دکمه غیر لمسی روی گوشی بابایی رو فشار میده &nb...
26 آذر 1391

سوتی نامه!

دیروز با خاله سحر رفتیم نمایشگاه کتاب.ساعت یازده رسیدیم تا 12 هم بیشتر وقت نبود برای گشتن.رفتیم تو یه سالن وو شروع کردیم به جستجو!من دنبال کتاب کودک سحر دنبال کتاب زبان.من دنبال کتاب تربیت کودک سحر دنبال منابع ارشد. امیرحسین از توی کالسکه فرو رفته در کاپشن گرم و نرم قرمزی آدمو یاد ترانه های کودکی مینداخت...عروسک خوشگل من قرمز پوشیده... یه حالتی بین خواب و بیداری  از تلاش من و سحر و نیافتن کتب مورد نیازمون و بد وبیراه هایی که نثار برگزارکنندگان نمایشگاه کتاب میکردیم ،فکر کنم تو دلش بهمون میخندید! ساعت 11.40 دقیقه.سحر میگه :به نظرت همین یه سالن بود؟ من بادی به غبغب انداخته میگم:نه عزیزم مگه تا حالا نمایشگاه نیومدی؟یه سالن ...
14 آذر 1391
1