امیرحسینامیرحسین، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 8 روز سن داره

مسافری از بهشت

زیباترین پایان....

1390/6/29 3:21
2,097 بازدید
اشتراک گذاری

باز هم برای تو مینویسم پسرکم...

در واپسین روز یکی بودنمان...در آخرین ساعات نفس کشیدن تو در من...در آخرین

دقایق هم خون بودن من با تو...در آخرین ثانیه های حس کردنت درعین ندیدنت...

دلم تنگ می شود...دلم برای این روزها و ماه ها تنگ می شود...دلم برای این انتظار

شیرین...این دلواپسی های دم به دم...این تکان های آرام و نجیبانه تو در بطن

مادرانه ام تنگ میشود....

دلم برای معجزه ای که در درونم هر لجظه بیشتر نمود می یافت تنگ میشود...

اکنون که تو آرام آرمیده ای و هیچ عین خیالت نیست که فردا پا به این دنیای

بزرگ میگذاری،این منم که توفانی در دل و اشکی برگونه بی تابانه منتظرم

تا درآغوشت بکشم و فراموش کنم که امشب و امروز اینقدر دلتنگ بودم...

اما بگذار در این دقایق خلوت نیمه شب چشمهایم ببارند که دیگر مجالی

نیست برای ابر بودن و زین پس باید که خورشید بود برای بخشیدن گرمای

وجودم به فرشته ای که از بهشت پای به این دنیای یخزده می گذارد...

آری فرشته کوچکم!

غم دوری از دنیای کوچک بطن مادر را فراموش کن که آغوشی گرم در انتظار

توست...دلی که از عشق پدرت سرشار بود اکنون وسعت میگیرد تا جایی

برای ثمره این عشق باز کند...چه زیباست که تو محکمترین حلقه اتصال میان

دو قلبی  که اکنون خون هردوی آنها در رگ های کوچک توست...تو زیباترین

معنای ما شدن یک من و یک تویی...

پسرک محبوبم!

شوق دیدارت خواب از چشمان خسته ام ربوده است و آخرین تکان های

آرام و شیرینت سخت دلتنگم میکند...و چه خوب است که خداوند به جای

این لحظات ناب روزهای شیرینتری را به من هدیه خواهد کرد و موهبت دیدار

هدیه آسمانیش را به من ارزانی خواهد داشت تا غم تمام شدن روزهای

یکی بودنمان را فراموش کنم....و چه سخت بود برایم درک احساس مادرانی

را که دلتنگ میشدند برای روزهای سخت بارداری...برای نخوابیدن ها،تنگی نفسها،

افسردگی ها،نگرانی ها، دلتنگیها ،ویارها،تهوع ها،زودرنج شدن ها و....

گرچه دلتنگ خواهم شد برای سکسکه های شیرینت...برای چنگ زدنت به دیواره

رحمم که این روزهای آخر یاد گرفته بودی...برای کش و قوس آمدن هایت...برای

هیجان زده شدن هایت...برای آنوقت ها که آرام لگد میزدی به آرامگاه کوچکت...

اما..........

شوق دیدار روی ماهت از دلم خواهد زدود تمام آنچه را دلتنگی مینامیم...

گرمای تن کوچکت مرا از دالان کوچکی از بهشت به قصری بزرگ خواهد برد ...

اشتیاق بوسیدن گونه های نرم و دستان کوچکت دلم را لبریز شادی خواهد

ساخت تا دیگر جایی برای غم نباشد....

سخت در انتظار شنیدن نخستین گریه ات و آغازین لبخندت هستم معنای زندگیم!

بیا که دیگر تاب دوری زیباترین هدیه خداوند را ندارم.....

...............................................

خدای مهربانم!

در این روزها می اندیشم مهربانتر از مادر یعنی چه؟.........مرا توان درک بالاتر

از این نیست ...پس تو برایم بگو عشق را چگونه آفریدی که هیچگاه کهنه نمیشود؟

تو برایم بگو تو که مهربانتر از مادری چگونه عذابم خواهی کرد آنگاه که چشم به

مهربانیت دوخته ام ؟برایم بگو چگونه در آغوش مهربانت بیارامم و غرق در محبت

ناب تو شوم آنگاه که هزاران شیطان مرا از رسیدن به تو منع میکنند؟

خدایا این منم!بنده ای کوچک در روزی بزرگ...بپذیر مرا...بپذیرم تا این هدیه

بزرگت را در دامان مهرم چنان بپرورم که او نیز روزی چون من سرافکنده در

پیشگاهت نباشد...

.................................

گرچه فردا من در پایان هفته 38 هستم اما دوست دارم تا آخرین عکس

نی نی سایت رو اینجا بذارم.که پایان 39 هست.امیدوارم هفته بعد عکس

خود امیرحسینو بذارم تو وبلاگش...

 

كودك شما حسابي چاق شده است! او بين 2720 تا 3400 گرم وزن دارد (پسرها معمولا كمي سنگين تر از دخترها هستند) و طول بدن او نيز بين 48.2 تا 50.8 سانتي متر است. او مي تواند خيلي محكم چنگ بيندازد كه اين را هم به زودي مي توانيد با انگشت خود امتحان كنيد! اندامهاي او كاملا رشد كرده و در مكان نهايي خود قرار دارند. ولي ريه ها و مغز او هرچند به اندازه اي رشد كرده اند كه بتوانند فعاليت كنند اما تا زمان تولد و مدتي پس از آن نيز به رشد خود ادامه مي دهند

........................

 

كودك شما آماده است تا به دنيا قدم بگذارد! او به ساختن يك لايه چربي جهت كنترل دماي بدن پس از تولد ادامه خواهد داد؛ اما اكنون حدود 60 سانتي متر طول و 3150 گرم وزن دارد (پسرها معمولا كمي سنگين تر از دخترها هستند). اندامهاي بدن كودك شما كاملا رشد كرده و در محل نهايي خود قرار گرفته اند و با شكل گرفتن يك لايه جديد از پوست زير لايه خارجي فعلي به تدريج پوست جديد جايگزين پوست قديمي مي شود.

...................

فردا تولد گل زندگیمه....

لطفا برام دعا کنین....

29/شهریور/90

3و 20 دقیقه بامداد

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (19)

منامامان الینا
29 شهریور 90 8:12
سلام فاطمه جون امروز وقتی بیدار شدم به یاد تو و نی نی گلت افتادم و از ته دل واست دعا کردم که زایمان خوبی داشته باشی فاطمه جان خیلی قشنگ نوشتی با خوندنش اشک تو چشام جمع شد انشالا که امروز زایمان خوبی داشته باشی و امیر حسین هم سالم بدنیا بیاد تو از امروز دیگه یک مادری یه مادر واقعی چقدر لذت بخشه نه؟ امیدوارم بعد از این زیبا ترین پایان شروعی شور انگیز و پر از عشق داشته باشی عشق مادری چقدر بی صبرانه منتظر این روز هستم واسه منم دعا کن عزیزم
بهار.
29 شهریور 90 8:12
سلام مامی جون ایشالا امروز امیر خان رو به سلامتی بغل کنی و زایمتن راحتی داشته باشی پیشایش تبریک میگم قدمش پرخیروبربکت باشه واسه مامان و بابا میگن دعای مامانا گیراست تو رو خدا موقع زایمانت دعاکن که هرچی زودتر طعم شیرین مادری رو بچشم دوست همشری خوبم منتظر عکس های امیر حسین هستم
مامان پارسا (شاهزاده کوچولو)
29 شهریور 90 15:07
سلام انشاالله به سلامتی خیلی مواظب خودت باش و خوب استراحت کن مایعات زیاد بخور چون از حالا باید شیره جونتو به عزیزترینت بدی@}; تولد تولد تولدت مبارک-
عمو روحانی
29 شهریور 90 17:27
امیداست قدمش خیر وبرکت باشه براتون .
یلدا
29 شهریور 90 19:49
دعا و آرزوم برات سلامتی تو و امیر حسین عزیزمه.... قدمش پر از برکت باشه...
یلدا
29 شهریور 90 19:50
عجیب دل دل می زنم... نمی دونم شوق خاله شدنه یا حس نگرونی و دلواپسی برای یه دوست خوب.... دلم می خواد زودتر ببینمت و امیر حسین رو ببوسم... از ته ته دل
یلدا
29 شهریور 90 20:05
فاطمه... خیلی حس الانم غریبه... چشمام پر از اشکه... باورم نمی شه اینقدر بزرگ شدیم... یاد روزهایی افتادم که چه بچه گونه با پوریا سر اینکه فرجه ها کی باشه و امتحانهای عملی کی ؛کل کل می کردیم... حالا فاطمه مامان شده... چقدر دل ،تنگ می شه... چقدر این زندگی عجیبه... دلم می خواد همه ی حسی که الان دارم تو کلمه ها بیارم اما به قول دکتر شریعتی گاهی کله ات پر از کلمه هست ولی هیچ کدوم توان بیان حس ات رو ندارن.... به امیرحسین بگو اومدنش برای من هم عزیزترین خاطره بود...
یلدا
29 شهریور 90 20:07
امیر حسین؟ خاله؟ زود دندون در بیار... می خوام بهت یه عالمه فندق بدم... زود هم بگو خاله ... بگو یلدا... اگه سختته بگو للدا...
فاطمه
30 شهریور 90 15:38
سلام عزیز،مواظب خودتون باشین،واسه منم دعا کن.ایشالله یه روزی من بیام بنویسم فردا زایمان دارم.ایشالله قدمش خیر باشه
سارا
31 شهریور 90 11:55
عزيزم متن خيلي خيلي زيبايي نوشتي واسه اميرحسين كوچولو ما هم فيضي برديم و كلي هم احساساتي شديم، عزيزم براي ما هم دعا كردي، ني ني كوچولو به دنيا اومد ، قربونش بره خاله زود عكسش رو بذار و خودت هم بيا از احوالاتت بگو زود بيايي ها منتظريم مواظب خودتون باشيد
منامامان الینا
31 شهریور 90 18:37
سلام فاطمه جان خوبی مامانی؟ امیر حسین خوبه؟ هر روز میام و سر میزنم و چشم انتظار خوندن نوشته هات هستم عزیزم زودتر بیا بنویس واز امیر حسین جون بگو و بیشتر ازین چشم انتظارمون نذار خانمی
فاطمه
1 مهر 90 14:04
سلام فاطمه جون،میدونم الان شرایط خوبی نداری که بیای بنویسی،اما امیدوارم هرچه زودتر خوب خوب بشی بیای واسمون از نی نی نازت بگی،مادر شدنت مبارک
سارا
3 مهر 90 12:21
سلام فاطمه جون خوبي اميرحسين جون خوبه زندگي سه نفره چه مزه ايه ؟ اميرحسين جون رو از طرف خاله اش يه ماچ بكن از لپش نه ها از دستاي كوچولوي نازش
سعيده
4 مهر 90 10:58
سلام... دير اومدم...فك كنم الان 5 روزه شدي عزيزم...تولدت مبارك اميدوارم قدمت مبارك باشه و واسه مامان و بابات و واسه همه ... اولين تولدي بود كه من آگاهانه اننتظارشو مي كشيدم... از صميم قلب آرزو مي كنم آزاده و آزاد انديش و خوشبخت و كامروا باشي و زندگي سرشار از كاميابي در انتظارت باشه عزيزم
سعيده
4 مهر 90 11:01
حامد رفت...روزي كه تو عزيزم به دنيا اومدي فك نمي كردم اينقد رفتنش واسم سخت باشه...مي دونستم سخته اما نه تا اين عمق... ياداشتاي مامان ملوس و مهربونتو كه مي خونم بيشتر پي مي برم مامان حامد چقدر سختشه...من كه مامان نبودم... به اميد ديدار روي ماهت
سارا
4 مهر 90 12:26
سلام عزيزانم خوبيد ، قربونت برم پس كي مي آيي، آخه دلمون تنگه واستون
خاله نسرین
4 مهر 90 15:24
سلام فاطمه جون.میدونم این روزای اول زایمان یکمی آدم سردرگمه.از یه طرف عشق مادری از یه طرف آه و درد بخیه ها.وای که اگه مثل من بد زخم باشی. امیدوارم که خیلی زود همه یاینا خوب بشه.سالم و سلامت بتونی امیر حسین ناز نازی رو بغل کنی. شروع شب زنده داریهاتو بیدارخوابیهات مبارک.بهشتم مبارکت باشه مادر .
مامان ثنا و ثمین
4 آبان 90 14:21
واقعامتن زیبائی بود.احساسات ناب مادرانه...چقدر زیباقدم نورسیده هم مبارک.انشااله که با اومدنش برکت و شادی رو برای همیشه به زندگیتون بیاره که البته الان اوردهخوشحال میشم به ما هم سر بزنید
حسن دولت یاری
7 بهمن 02 19:42
شما بهترین و عاشق ترین و خوش قلب ترین و مهربان ترین  انسانی هستید که بنده در زندگی باهاش معاشرت داشتم . دعا میکنم همیشه در کنار فرزندتون شاد و سربلند باشید .