امیرحسینامیرحسین، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 9 روز سن داره

مسافری از بهشت

روزانه های ما...

1390/12/10 15:40
1,507 بازدید
اشتراک گذاری

سلام پسرکم!

24 روزه بودی که اولین بار خندیدی...خنده ای تو بیداری و با اراده خودت...

خندیدی و دنیا برام عوض شد...خندیدی و من فهمیدم چطور تو یه لحظه میشه

از اوج غم به اوج شادی رسید...مامان میگه من خودمم خیلی خنده رو بودم

12 روزه بودم که اولین بار خندیدم.تو همه عکسای نوزادیمم میخندم ...کاش 

منطق خنده های همدیگه رو میفهمیدیم و باز می خندیدیم.دلیل خیلی از

خنده هاتو نمی فهمم.

مثلا میشه بگی چرا وقتی لباستو عوض میکنم و دارم یقشو از سرت بیرون

میارم غش غش میخندی؟تا من دیدم همه بچه ها تو این مرحله گریه میکنن!خنده

یا مثلا چرا وقتی لحافتو روت میکشم حتی اگه خواب هم باشی برام لبخند 

میزنی؟یا چرا وقتی تو بغلم نشستی برمیگردی بالا رو نگاه میکنی و به روم لبخند

میزنی؟صبح ها که از خواب بیدار میشی بهم لبخند میزنی...شبا با اینکه خوابت

میاد و بد اخلاقی بازم لبخند میزنی...بهت شیر میدم برام لبخند میزنی...

پوشکتو عوض میکنم برام لبخند میزنی...دستاتو میبوسم لبخند میزنی...

پاهاتو ماساژمیدم لبخند میزنی...اگه کسی باهات حرف بزنه و بازیکنه که

کلی براش میخندی و به ادامه بازی تشویقش میکنیقهقهه

انگار که عامدانه میخوای دلبری کنی...دل هممون پیش توئه مامانی..

با لبخندات دنیا برام شیرین میشه.زندگی قشنگ میشه...

بعضی کارای تو هم هست که برای من خنده داره و شاید تو منطق خنده های

منو نفهمی و اولش تعجب کنی و بعد باز به خنده های من بخندی...

مثلا میشه بگی چرا هر چیز جدیدی میبینی دهنتو باز میکنی که بخوریش؟

دیروز بردمت پای آیفون که بابا رو اون پایین ببینی تا تصویر اومده بالا دهنتو

تا ته باز کرده بودی میرفتی به سمت تصویر!خندهحالا چی رو میخواستی 

بخوری نمیدونم.هر چیز جدیدی میدم دستت اول لباتو غنچه میکنی و با اخم

خوب نگاش میکنی بعد در مرحله بعدی شناسایی میبریش به سمت دهن 

کوچولوت...محبوبترین خوراکیت هم دست من و باباته!نیشخندحالا فکر کن چقدر

مصرف صابونمون بالا رفته که دستامون همیشه تمیز باشه!حالا اگه قبل 

سیر شدنت از مزه دستمون بخوایم از دهنت درش بیاریم بیا و ببین چه قشقرقی

به پا میکنی!بچه های مردم شصت خودشونو میخورن بچه ما شصت مامان

باباشو!عینک

عادتای قشنگتو دوست دارم...لبخندای قشنگتو دوست دارم...حتی گریه های

قشنگتم دوست دارم...همه چیز تو برام قشنگه حتی وقتی شبا تا مرز جنون

منو میبری با تند تند بیدار شدنت!انگار دوباره برگشتی به دوران نوزادیت.هر یکی

دوساعت یبار بیدار میشی و شیر میخوای.گاهی فاصله بیدارشدنت به یه ربع هم

میرسه!عصبانی

دوستت داریم پسر خوب و خوش اخلاقم...پسر مهربون و دوست داشتنی من...

 

قربون اون زبون مرغ عشقیت برم!

 

مامان خوابم میاد ...بجای عکس گرفتن بیا منو لالا بده تا لبمو داغون نکردم!عصبانی

 

مامان جونم یه گاز از اون دوربینت میدی ؟!خوشمزه

 

بذار ببینم اون بالا چه خبره!مامان داری با کی حرف میزنی که من نمیبینم؟!(تلفن!)

خیلی از این حالتش خوشم میاد.تو بغلم نشسته و برمیگرده بالا نگام میکنه!قلب

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (20)

safoora
10 اسفند 90 16:04
آخی خیلی ناز بود . پسرت اخلاقش به تو که نرفته حتما به ابویش رفته.
خدا حفظش کنه. التماس دعا


صفورا جون مگه اخلاق من چشه خواهر؟
عمه عاطفه
10 اسفند 90 16:13
لبخنداشو با دنیا عوض نمی کنم
حسه خیلی قشنگیه
میمیرم برا هر لبخندت
الهییییییییییییییی من فدات بشم
فاطمه جونم عکسای قشنگی میذاری مرسی جیگر


قابلتو نداره عزیزم.
مامان محمدرضا
10 اسفند 90 17:10
آخی ...عزیزم
بینم می تونی با این تعریفات دل ما رو آب کنی .
راست می گی چیزی نمونده . ولی باورم نمی شه هنوز



هفته ها رو بشمری زودتر تموم میشه دوستم.نکنه روز بشمری که سخت میشه
مامان نیایش
10 اسفند 90 19:51
الهی زنده باشی گل پسر و هیشه لبات خندون باشه بخند عزیزم که خنده های تو بزرگ ترینِ آرزوهای مادرت هستند بخند و بگذار تا برآورده شوند...
ان شا الله کنار هم همیشه شاد و خوشحال باشید
عکس هات هم خیلی قشنگه دست مامانی درد نکنه


ممنونم دوست خوبم.حرف دل همه مادرا رو گفتی..
فاطمه
10 اسفند 90 20:15
سلام عزیزم
وای که این پسرت چقدر نازتر میشه و چقدر رفته رفته شبیه خودته ما که کوچیکای آقا پوریا رو ندیدیم اما یه عکس از کوچیکیت خونه ما داری که امیرحسین جون اونجایی که دهنش بازه چهرش عین اون عکس خودته.
ان شاا... که خدا حفظش کنه و در زیر سایه پدر و مادرش بزرگ و آقا بشه .
فدات.
یا حق .


ممنون عزیزم آره خیلی شبیه خودمه.میبینی که هنوزم کچله عین نوزادی خودم!
مامان اميررضا
10 اسفند 90 23:57
وااااي چه باحاله اين نيني.نيني من كه موقع لباس عوض كردن همش جيغ و داد ميكنه.بيشتر تو خواب ميخنده .قربونت بره خاله واسه اون نگاه نازت
مادر کوثر و علی
11 اسفند 90 18:38
وای عزیزم مثه همیشه عالی و جذاب و دوست داشتنییییییییی

عکسا هم که همشون خوردنی هستنننننن
وای کاش بیام و بخورم اون لپاشوووووووو

شاید همین روزا آهنگ وبلاگتو هم دزدیدم

ببین الکی الکی داری منو دزد میکنی


قابلتو نداره عزیزم.همش مال تو...
مامان علی
11 اسفند 90 23:05
فدای لبت همیشه خندونت بشم من خاله خاله بنظرت من نباید بیام یه لقمه ت کنم خودت بگو مامانت که مارو داغون کرد با این خوشمزگیات. فاطمه عکساش یکی از یکی شیرینتر و جیگر تره


مرسی خاله جونم به پای علی شاه پسر که نمیرسه...
مامان علی
11 اسفند 90 23:06
راستی من هنوز سر کار نرفتم از این هفته میرم ان شالله. نتم قطع بود


ایشالا گلم ...
مامان علی
11 اسفند 90 23:17
فاطمه خیلی از حرکات علی شبیه امیر حسینه مثلا اون غنچه کردن لباش و اخم کردنش یا اونجا که هی برمیگرده و از بالا نگات میکنه و می خنده . علیم خداروشکر خیلی خوش خنده ست . قیافه هاشونم که شبیه مشکوک بنظر میاد


فکر کنم همزاد باشن پوران جون!
مامان محمدرضا
12 اسفند 90 17:31
مرسی گلم . منم خوشحالم که شما هم کنار گل پسرتون خوشبختین
جوجه نارنجی ما
13 اسفند 90 19:18
قربون خنده هات برم خاله جونیییی بوس
مامان ماهان عشـــــــــ❤ــق
14 اسفند 90 14:12
سلام.خدا حفظش کنه.عکس آخری خیلی بامزه بود.
خاله نسرین مامان صدف و سپهر
15 اسفند 90 7:38
واااااااااااااای آخرش من تو رو می خورم خاله!!!!خوش بحال مامانت که اینقدر براش میخندی.به کی رفتی اینقدر خوش اخلاقی هاااااااااااااااان؟
مامان علی
15 اسفند 90 16:55
خاله بیا من یه عالمه عکس دارم
مامان علی
15 اسفند 90 21:30
دیگه دارم از خجالت آب میشم. این ماهنامه های من شاید هرروز به روز میشه خیلی از حرفام رو واسه اینکه یادم نره به صورت کد توی دفترم می نویسم اونهم بجاب خودش خیلی صفاداره. ولی تو روحت خیلی دور پرواز تر از منه خیلی دوووور. نازک خیال و رها... رهاتر ازمن. همیشه توی این سکوت دنیای مجازی تورو دختری زیبا و مهربان مجسم می کردم. جز این هم نمی توست باشه و دیدم که بود...دختری که همه چیز رو درک میکنه و به مطالب مختلف آشنایی داره،زندگی رو به نور الهی میبینه و به پرتو اندیشه تابناکش راه زندگیشو روشن می کنه... من هم دوست دارم هم خودتو هم فرشته کوچولوتو هم ذهنتو هم خیالتو هم چهره دوست داشتنیتو...
سعيده
15 اسفند 90 22:20
سلام عزيزم خوبي؟ بي خبرم ازت...اوضاع خوبه؟ ني نيت كه روزبه روز ماهتر و تپلي تر مي شه ماشاا.. اين پستت حس مادرانمو تحريك كرد...فك مي كنم حسش كردم... هنوز تاريخ دقيق مرخصي عيد ما مشخص نشده!!!چي بگم واا...!!! مي بوسمتون دل خاله واسه امير حسين يه ريزه شده
مائده
16 اسفند 90 13:54
ماشالا خيلي نازه قربونش برم
منا مامان الینا
16 اسفند 90 17:11
سلام فاطمه جون واقعا این کوچولوها خوب بلدن با خنده هاشون تو دل بقیه جا باز کننو قویترین سلاح دلبری که دارن همین خنده های قشنگشونه ماشالا بگو به دامادم چقدر خوش خنده است!
مامان طاها
16 اسفند 90 19:59
سلام عزیزم گل پسرتون خوبه ؟ببوسیدش.زنده باشه