امیرحسینامیرحسین، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 8 روز سن داره

مسافری از بهشت

شش ماهگیت مبارک بهار زندگیم....

1390/12/26 9:57
2,265 بازدید
اشتراک گذاری

 خدای مهربانم!

من به دنبال معجزه ها نمیگردم...من در حسرت عصایی که اژدها میشود و دمی

مسیحایی نیستم که نابنایی شفا دهد و مرده ای را زنده...

معجزه همین جاست!در برمن!

جنین سه ماهه ای که سال پیش در چنین روزهایی تنها توده ای بی حرکت بود 

اکنون کودکی است شش ماهه که هر روز مرا به شگفت می آورد...هر روز قدرت

بی پایان تو را به رخم می کشد و بارها مرا به حیرت فرومی برد و از خود میپرسم

چطور می دانست که باید این کار را اینگونه انجام دهد؟

و تو هستی...

از آن بالا لبخند می زنی به حیرت من....

و من هستم ....

این پایین سر به سجده میگذارم از قدرت تو...

خدای نزدیک و دورم...

خدای پنهان و پیدایم...

بیاموز به فرزندم که هیچ نیستیم بی تو و همه ایم با تو...

بیاموز به فرزندم که هر انسان قطره ای لرزان و آسیب پذیر است تا نپیوسته باشد 

به اقیانوس بی کران خداوندیت....

......................................................................

مولای مهربانم !

شش ماه ای دارم این روزها...شش ماهه ای دارم و سخت به یاد تو هستم...

شش ماهه ای دارم و لبخندش هر روز سیراب ترم میکند از شراب بهشت...

شش ماهه ای دارم و میدانم شش ماهه بیتاب شیر یعنی چه.....

آمدم بگویم فرزندم را به به عشق تو امیرحسین نامیدم که تو امیرش باشی...

آمدم بگویم شش ماهه هایمان فدای شش ماهه ات یاحسین....

..............................................................................

سلام گل صدبرگم!

صدای پای بهار در گوش عالمیان ....

صدای خنده های شیرینت در گوش من....

بهار زندگیم....

چه زیباست بهار در کنار تو...

عیدانه ام!

 چه دلنشین است عید مادری....

سالی گذشت برایم سراسر شیرینی و حلاوت با تو بودن....نیمی در بطنم و نیمی

در آغوشم...

چه زیبا سالی بود که تو به دو نیمه تقسیمش کردی در 90/6/30....

شکفتنت مبارک در این موسم شکفتن شکوفه ها....

لبخند هایت مستدام در این گاه لبخند زمین....

..........................................................................

سلام دوستای خوبم!

واقعا عذر میخوام بابت تاخیر در آپ کردن.روزهای شلوغی دارم...شلوغ و شیرین...

صبح زود که از خواب بیدار میشم و تند تند کارامو میکنم و از خونه میزنیم بیرون

سه تایی!

امیرحسین کوچولوم که معمولا در خواب نازه تحویل مادربزرگ مهربونش میدیم و 

میتازیم به سمت اسلام آباد ،دوتایی!

این لحظه های پگاه دوتایی بودن رو دوست دارم...به یاد ارومیه دوست داشتنی..

صبح های دویدن و به سرویس دانشگاه رسیدن یا گاهی نرسیدن!

یه داروخونه و درمانگاه دامپزشکی تو یه شهرستان شلوغ...

دامدارهایی که من فعلا چیز زیادی از زبونشون نمیفهمم!فقط نسخه های همسری

رو میخونم و قیمت میزنم و دستور.و رضایت شغلی که دوستش دارم.برای اولین بار

در زندگیم...

و ساعت 12 از راه میرسه و من پرواز می کنم دوباره به سمت عشق کوچولوم به امید

در آغوش کشیدنش و خستگی سه ساعت مسیر رفت و آمد رو از تن به در کردن با یک 

بوسه و یک لبخند ملیحش...اینه که زودتر از ساعت سه خونه نمیرسم و واقعا وقت

زیادی برای آپ کردن ندارم.ولی بازم همه تلاشمو میکنم تو سال جدید که به 

شرایط بیشتر عادت کردم دوباره منظم بشم.

خبر جدید اینکه پسرم غداخور شده!گرچه هنوز از فرنی باشیر استقبال نمیکنه 

و فرنی با آب رو ترجیح میده.

برات حلال ترین لقمه ها رو آرزو میکنم پسر نازنینم.و از خدا میخوام عاقبتت رو 

چنان بخیر کنه که مائده بهشتی عاقبت شروع این غذا خوردنت باشه.دوست

داشتم در مورد غذاخوردنت که اینقدر بی صبرانه منتظر رسیدن موعدش بودم یه

پست جداگانه بذارم اما همش جمع شده رو هم و میترسم از موعدش که بگذره

دیگه بیات بشه!

خبر بعدی اینکه پس فردا اگه خدا بخواد عازم سفر هستیم.عازم تبریز دوست داشتنی

تبریز کودکی هام....و برمیگردم با کلی عکس از امیرحسین و بچه های همسن

و سالش بخصوص هدی کوچولو دخترخاله نازنینم که چهل روز از امیرحسین بزرگتره.

برای همه دوستای خوبم یه سال سرشار از خیر و برکت آرزو میکنم و از همتون 

میخوام که لحظه تحویل سال دعا یادتون نره.دعاهای بزرگ....هر چی دعا وسیعتر

یعنی اعتمادت به قدرت خالق بیشتر...

پس یادمون نره همه بیمارا رو بخصوص بچه ها رو...

یادمون نره همه سالمندا رو بخصوص مادرای تنها رو...

یادمون نره همه مظلومین عالم رو بخصوص شیعه ها رو....

یادمون نره بهار دل ها رو:

آسمانی ترین وجود زمینی و افلاکی ترین بودن خاکی...

سایه مهربان امامت در جهنم سوزان زمان....

...............................................................................

خوابت آرام فرشته کوچکم...

 

مثل داییش تلویزیون نگاه میکنه!کلافهبا دهن باز!بابا ببندش مگش میره تو دهنت ها!خنده

 

این عکس صرفا جهت به رخ کشیدن لباس عید گرفته شده و ارزش قانونی دیگری ندارد!نیشخند

 

اولین فرنی مامان پز...هومممم

 

آماده به یراق برای هپلی کردن فرنی فوق الذکر!خوشمزه

 

ه

همان عکس کمی لمیده تر ،با لبخند، بدون فلاش!چشمک

 

اییییییی!مامان به به میگفتی همین بود؟!شیرخودت که خیلی خوشمزه تر بود!

(امضا مامان حسود!با اجازه پوران جون!حسودی بد دردیه مادر!)

 

آفرین سر و سینه رو بالا میکشیم....پاها رم بالا...حالا فقط رو شکم...خانوما این حرکت برای

آب کردن شکم فوق العادس!(برشی از سخنان یک مربی باشگاه به همراه آموزش تصویری!)

 

امیرحسین تپل و سفید و تمیز و خوردنی از حموم دراومده!عاچق این عکسم!ماچ

 

اینم عیدی مامان و هدیه تولد شش ماهگیت...همیشه لبت خندون ولی نه از بند رخت آویزون!

وسایل لازم حوله بابایی!حوله آشپزخونه!

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (41)

مامان نیایش
26 اسفند 90 15:06
الهی قربون این پسر ناز و شیرین الهی که همیشه زنده باشی پسر گل و سالم و سلامت شش ماهگیت مبارک عزیزم خیلی قشنگ نوشتی خانمی خیلی لذت بردم ان شا الله که سفرتون هم به سلامتی برید و برگردید و خوش باشید حتما منتظر پست هات هستم ممنون از محبتت ممنون که پیش ما اومدی براتون آروز ی سالی شاد و پر بار دارم
مامان نیایش
26 اسفند 90 15:07
راستی شیرین عسل عکس هات هم خیلی قشنگ شده لباس عیدت هم مبارک ان شا الله تو لباس دامادی ببینیمت
مامان ياسمين زهرا
26 اسفند 90 19:13
به به چه پسرنانازي.6 ماهگيت مبارك عزيزم


ممنونم خاله جون به دخمل دوست داشتنی شما که نمیرسه
[جوجه نارنجی ما
27 اسفند 90 0:05
6 ماهگیت مبارک داماد گلم.الهی 120 سالگیت عزیزم.فاطمه جونم پیشاپیش عیدتون مبارک .راستی مگه شما مشهدی نبودین؟الان کجا هستین پس .تبریز چه میکردی.وای الان میگی آخه به تو چه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟


نه عزیزم نمیگم بهه توچه!بالاخره میخوایم فامیل بشیم باید از همدیگه اطلاعات داشته باشیم دیگه!پدر و مادر من تبریزین و ما فقط ساکن مشهدیم.یعنی از زمان دانشجوییشون تو مشهد موندگار شدیم
مامانی فری
27 اسفند 90 0:07
میلاد هر کودک شکفتن گلی را ماند
که می آید و می شکفد و می بالد و امید می آفریند؛
در آستانه ی سال نو برای همه ی کودکان دل بندی که به نخستین عید نوروز زندگی خود سلام می کنند آرزوی بهروزی و نیک بختی و نیک فرجامی داریم.
امیرحسین عزیز اولین نوروزت مبارک


خیلی ممنونم مادربزرگ مهربون منم براتون بهترین ها رو میخوام کنار نوه خوشگلتون
مامان علی
27 اسفند 90 0:47
همه خوشدل آنکه مطرب، بزند به تار، چنگی/ من از این خوشم که چنگی، بزنم به تار مویی... وقتی چنگ می زنم لابه لای نوشته های نابت واقعا مست میشم دوستم حس پرواز دارم ...
مامان علی
27 اسفند 90 0:58
شش ماهه شدنت مبارک عزیزکم:
X "امیری حسین و نعم الامیر"...
قصه ی تو امیرحسینم وقصه ی همه کودکان زمین قصه ی شکوفه های بارون زده سر بهاره که وقتی میان خیلی ها نمیدونن چقدر صبر داشته این درخت که همچین شکوفه ای به ثمر نشسته ...اینو فقط یه مادر میدونه گلم فقط یه مادر... امیدوارم که قدر مادر بهتر از برگ گلت رو بدونی

چه تعبیر قشنگی پوران جون...شکوفه بارون زده ...نتونستم بیشتر از این درمورد شش ماهه رباب بنویسم..اصلا نتونستم اسمشو بیارم.همه وجودم میشد بغض و دیگه نوشتنم نمیومد...






مامان علی
27 اسفند 90 1:00
همه خوشدل آنکه مطرب،

بزند به تار، چنگی/

من از این خوشم که چنگی،

بزنم به تار مویی...

وقتی چنگ میزنم لابه لای نوشته های نابت مست میشم فاطمه حس پرواز دارم...

تو سراسر لطفی به من پورانم...پس منو چی میگی که بعضی پستای طولانیتو چندبار میخونم؟
مامان علی
27 اسفند 90 1:04
غذا خور شدنت هم مبارک خوشمزه خودم. نوش جونت . اختیار داری دوست جون پس چه خوب فهمیدی حسودی بددردیه تا شما باشی علیه من توطئه نکنی چه لباس خوشگلیم پوشوندی تنش که دلم آب کنی قربون اون زستای منحصر به فردش بشم

دیدی چه حسرت به دل یه لباس لختی موندیم؟عوضش فصل تپلی و شیطونیشون میفته به گرما ما هم کلی کیف میکنیم...
مامان علی
27 اسفند 90 1:08
عکسا هم فوق العاده بود مامانی هنرمند خوشبحال امیر که اینقدر کادوهای قشنگ قشنگ میگیره بی دریغ نگاره های شما هم بینظیره دوستم همیشه کلی بعدش یادم میاد مث دیونه ها با خودم میخندم بسکه بامزه ست...اون عکس دمرشم باز شبیه علی شده و اون عکسه نیمرخش فدای تلویزیون نگاه کردنش بشم


ممنون دوست نازنینم.حق امیرحسین بیشتر از ایناست ولی مامانش تنبل تشریف داره!از شباهت علی و امیرحسین نگو که بعضی وقتا شاخ درمیارم!

مامان علی
27 اسفند 90 1:11
سفرت بخیر دوووست... ان شالله که سال جدید رو با سفری خوش و بیادموندنی کلیدبزنی... از الان دلتنگت میشم سعی کن بیخبرمون نذاری ...بهترین بهارهارو برات آرزو دارم
عشق تو همیشه در فزون باد
رویت همه ساله لاله گون باد
اندر سر ما خیال رویت
هرروز که باد،در فزون باد

خدا پدر مخترع موبایلو بیامرزه!با موبایل حتما میام وبت عزیزم.البته اگه خودتم وقت کنی و بنویسی...بهترین سال ر برات آرزو میکنم...

نرگسی
27 اسفند 90 1:37
پسر نازی دارین .. خدا برتون حفظش کنه .. شاد و سلامت باشید ..


ممنون از حضورتون.به همچنین
خاله هدي ياسمين زهرا و محمد كوچول
27 اسفند 90 9:09
ماه نازنين و خوشگلم اميرحسين ناناس،‌ شش ماهگيت مبارك. انشااله به حق صاحب اسمت و به حرمت خون شش ماهه اش، زندگي پر از شادي، سلامتي و موفقي داشته باشي براي ساليان سال. ماهي قرمز كوچولوي خاله،‌ اميدوارم سفر بي خطر و پراز شادي داشته باشي. اولين نوروزت مبارك! دوست دارم يه عالمه


به به چه عجب قدم رنجه فرمودین خاله جون!خوش آمدین.سال نوی شما هم مبارک.کنار دوتا خواهرزاده خوشگل و نازتون شاد باشین
مامان فاطمه
27 اسفند 90 9:33
سلام.امیدوارم این روزهای آخرسالی رو هم به خوبی سپر کنی و امیر حسین خاله هم سرزنده و سرحال باشه.وب دوست داشتنیت رو دایم نگاه میکنم .بسیار زیبا و جذاب ودلنشین مثل امیرحسینه.سال خوشی رو برات آرزو میکنم.پر از عشق به همسری و پر از عشق مادری...............


ممنونم دوست خوبم.منم سال پرباری رو براتون آرزو میکنم.
مامان علی جون
27 اسفند 90 13:38
آرزویم این است؛ دیدن اوج غرورت در صبح؛ و رسیدن به همه رویایت؛ من دعا خواهم کرد؛ روزهایت پر نور؛ ... شب تو مهتابی؛ دل تو صادق و صاف؛ رنگ باران باشی؛ و خــدایی که همین نزدیکیست؛ در امانش باشی عید بر شما مبارک باد
مادر کوثر و علی
27 اسفند 90 14:38
وای عزیزممممممممممم
باز یه پست شاهکار دیگه
که هر چی میخونم دلم نمیخواد تموم بشه

سلام مامانیه مهربون و پرکار
خدا قوت عزیزم

ماشالله به این نی نیه ناز و خوردنی
به به خوردنش مباللللللللللللتتتت

وای خدا چه عکسای خوبی چه نوشته های دلنشینی

واقعا بهم چسبید عزیزم. منونم. بوس بوس

ممنونم عزیز دلم منم به عشق خواننده های باذوقی مثل تو مینویسم دیگه.خوشحالم که خوشت اومده
مادر کوثر و علی
27 اسفند 90 14:39
عزیزم حتما به یاد همه دوستان بخصوص شما دوست بی نظیرم هستم

شما هم ما رو از دعای خیرت بی نصیب نذار

سال نو مبارک با آرزوی بیهترین تعطیلات


منم سال خیلی خیلی خوبی رو برای تو نازنین از خدای بزرگ میخوام
مادر کوثر و علی
27 اسفند 90 14:46
حسی که باهاش خدا رو توصیف میکنی خیلی دوس داشتنیه

نگاه زیبایی داری به خدا و زمین و آفرینش

بهت غبطه میخورم مامانی


نظرلطفته دوست خوبم
مادر کوثر و علی
27 اسفند 90 15:09
عزیزم نتونستم طاقت بیارم

بالاخره آهنگ وبلاگتو دزدیدم




قابلتو نداره که...
مادر کوثر و علی
27 اسفند 90 16:31
اگه فرصت کردی بیا پیشم آپم
مامان علی
27 اسفند 90 21:15
امیدوارم الان همه بار سفرت رو بسته باشی و سبکبار فقط به سال نو و روزهای خوشی که در انتظارته فکر کنی. ماهم قصد سفرداشتیم که فعلا کنسل شد. دلم خیلی برات تنگ میشهعزیزم موقع تحویل سال دعا یادت نره ...


چشم عزیزم حتما.امیدوارم هرکجا باشین بهترین و به یاد موندنی ترین تعطیلات رو داشته باشین...بووووووووووس برای پوران نازنینم
نرگسی
28 اسفند 90 0:23
مرسیییییییییییی ..
کوثر
28 اسفند 90 19:20
سلام دلم برای ارومیه ای های سال بالاییم! با همه خاطره های شیرینش تنگ شد... آسمانی ترین وجود زمینی و افلاکی ترین بودن خاکی...سایه مهربان امامت در جهنم سوزان زمان.... یاد روز دفاع بخیر متن این پستت رو خیلی دوست داشتم.خیلیییییییی
عمه عاطفه
5 فروردین 91 22:30
سال نووووإت مبارک فرشته کوچولوی عمه فدات بشم الهیییییییییییییی سال نوتو هم مبارک زنداداش دوست داشتنیه خودم خوشحالم که از وضعیت کاریت راضی هستی تیریک میگم ایشلا هر چی که میگذره بهتر شه امیدوارم سالی پر از اتفاقای خوب و دل خوش رو پیشه رو داشته باشی شاد تر و به یادماندنی تر از 90 در کنار همه ی عزیزانت و این سال ها صدها بار برات تکرار شه بهترین آرزوها رو برات آرزو میکنم گلم
فاطمه
5 فروردین 91 22:36
سلام فاطمه جون . خوبي ؟ نرفته دلمون برا اميرحسين جون تنگ شده . زود زود عكساي جديد بزاريا.......
فاطیما
8 فروردین 91 11:32
با خوندن خیلی از پست هات اشک رو گونه هام جاری شد ... چقدر دلم میخواد این نه ماه مثه برق و باد بگذره تا زدوه زود منم کودکم رو تو آغوشم بگیرم ... خدا حفظ کنه امیر حسینت رو به حق آقامون حسین
مامان ماهان عشـــــــــ❤ــق
8 فروردین 91 23:41
سلام.سال نو مبارک.ببخشید که دیر اومدم آخه مسافرت و مهمونی رفتن و مهمونی دادن و.... ایشالله سال خوبی پیش رو داشته باشین. غذا خور شدنت هم مبارک.نوش جونت .
مامان باران
11 فروردین 91 15:45
تولد داریم توی وبمون تشریف بیارین
راحله
11 فروردین 91 22:48
مرسی مرسی فاطمه جووونم خیلی لطف کردی دیشب تقریبا هر سه ساعت بیدار شد خیلی امیدوار شدم.خدا کنه هر شب همینطور باشه.بخاطر راهنماییت خیلی ممنونم.اگه بازم مشکلی پیش اومد مزاحمت میشم گلم.راستی پماد ماستلا خریدم اما چون تند تند شیر میخواد زیاد رو سینم نمیمونه شاید واسه همین زیاد موثر نبوددعا کن برام.خدا مادرهامون رو حفظ کنه واقعا چقدر زحمت کشیدن واسه ما...امیر حسینت رو ببوس.بای
تبسم
12 فروردین 91 17:24
نميدونم چي بگم ... خوشحالم كه بفكرمي گلي... ولي با وجود نيني ت ميترسم برات سخت باشه بري مطب و برام وقت بگيري. بخاطر كمبودايي كه ايمجا كشيدم تو 2-3 سال كل اين استان از چشمم افتاده و برام دلگير شده.بزرگترين آرزوم شده كه ازين جا برم.
فاطمه
12 فروردین 91 23:21
سلام عزیزم .
پس چرا نیستی
ان شاء الله فردا عازم مشهدم و تا یه هفته نمیتونم به وبت سر بزنم .
این شکلکها هم به سفارش خودت:
D:

از روی امیرحسین جون هم ببوس.

زیارت قبول نازنین.التماس دعا...ممنون از کامنتت
تبسم
13 فروردین 91 1:53
خيييييييييلي مرسي گلي... اسم خودمم " زكيه حسين زاده " است. خوش بحالت لااقل مادرشوهرت پيشته . من آرزوم بود يكي از بچه محلامون اينجا بود جه برسه به يه فاميل.. راستي شوهر منم مسئول ميراث فرهنگي كرنده. ذنبال انتقالي هستيم.كرمانشاه هنوز جواب قطعي بمون نداده گفتن تا تابستون. برام دعا كن. هم ني ني هم غريبي...
نیلوفر(فرح) مامان آوا
14 فروردین 91 9:00
وای خدای من چه عکسای خوشملی مخصوصاً اونی که از بند رختی آویزون شده. خیلی جالبه.
سلام فاطمه جون دوست هنرمندم
سال نو مبارک انشالله سال جدید مرتب براتون شادی و خرمی در پی داشته باشه.


خداروشکر یکی این اثر هنری مارو پسندید!ممنونم فرح جون
مادر کوثر و علی
15 فروردین 91 11:47
سلام عزیزم. سال نو مبارک امیدوارم تعطیلات بهتون خوش گذشته باشه منتظر دیدن و شنیدن خاطرات خوشگلتون هستیم پیش ما هم بیاید. مرسی
مامان فرشته
15 فروردین 91 21:27
سلام مثل همیشه از دست نوشته ات حال کردم و از دیدن عکسای پسملم کیفیدم و سیبوشونم کردم تا خیلی دم دستم باشه به خدا می سپارمتون


ممنونم مامان گل گلی خودم.
مامان علی
15 فروردین 91 21:46
سلام عزیزم سال نو مبارک . ببخشید اگه با تاخیر اومدم خدمتتون. دلیلش رو توی وبم توضیح دادم . الان اومدم فقط عرض ادبی کرده باشم .با آرزوی بهترینها برای شما و امیرحسین نازنینم در سال جدید
مادر کوثر
19 فروردین 91 7:07
سلام عزیزدلم. ممنون از حضورت و نظرات خوشگلت. امیدوارم سال پربرکت و توام با شادی در پیش رو داشته باشید. امیر حسن ناز منو بوسه بارون کن. بخولمش الهی عزیزم درست حدس زدید. خانواده ی دوطرف با هم واقعا خوب هستن و همگی تو این مدت همسفر بودیم. اون لباس آبی کوثر هم داییش از همون جنوب واسش خرید. بازم ممنون
مادر کوثر
19 فروردین 91 7:20
سلام عزیزدلم
دوبار یه نظر طولانی واست گذاشتم اما پرید

مرسی از حضورت و نظرات خوشگلت.امیدوارم برا شما هم سال بسیار پربرکت و سرشار از شادی باشه. امیر حسین ناز منو بوسه بارون کن.

عزیزم درست حدس زدید. خانواده های دوطرف آنقدر خوبن که تمام تعطیلات رو همسفر بودیم. اون لباس آبی کوثر هم داییش از همون جنوب واسش خرید
بازم ممنون از حضورت. راستی ما هم آپ میخوایم. یالا مامانی


ممنونم عزیزم.منم برای تو بهترینها رو از خدا میخوام.چقدر عالی که اینقدر روابط خوبه.چه جو لذت بخشی.
فاطیما
19 فروردین 91 14:22
سلام گلم نه نگفتی درباره قرص دمیترون خوووبه؟ واسه نی نی که ضرر نداره؟ آخ که از بس حالت تهوع داشتم خسته شدم
مامان ماهان عشـــــــــ❤ــق
19 فروردین 91 20:13
سلام.خوبین .امیر حسین عزیز خوبه؟کار مشغولتون کرده یا تعطیلات خیلی خوش گذشته.(ایشالله که حسابی بهتون خوش گذشته باشه.)
ستاره زمینی
16 اردیبهشت 91 17:57
سلام امیر حسین جان کم پیدایی