امیرحسینامیرحسین، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 8 روز سن داره

مسافری از بهشت

بی خوابی!

1391/2/14 13:05
1,882 بازدید
اشتراک گذاری

سلام !

من میخوام ببینم کی اولین بار گفت که چله بچه که تموم بشه بیخوابیا تموم میشه؟

کی گفت؟خودش بگه اصلا نترسه...کاریش ندارم!فقط میخوام یذره تو چشاش نگا کنم!

بفرمایید اگر مادر خانه دار باشد و بتواند در طول روز همزمان با شیرخواری که تا دو نیمه

شب نمیخوابد بخوابد کم خوابی نخواهد داشت ...فلذا ما که شاغلیم برویم و کشکمان

را به شدت بسابیم!

اصلا کی گفته که کم خوابی برای مادر شیرخواره؟پس مادری که بچش مریضه و نمیخوابه

مادری که بچش فردا امتحان داره و نمیخوابه...مادری که بچش عاشق شده و شب بیداره

و مادرشم نمیخوابه...مادری که بچش شهر دوره و نمیخوابه...مادری که بچش شب توراه 

سفره و نمیخوابه...مادری که بچش ....

اصلا به نظر من مادر بودن یعنی شروع بیخوابی!حالا وقتی بچت نوزاده فقط فیزیکیه

وای به وقتی بزرگ بشه و تو از استرس مشکلاتش نخوابی!اون وقت آرزو میکردی کاش

هنوز بچه بود و بخاطر شیطنتش شبا نمیخوابید و تو رو هم زابراه میکرد...

امیرحسین جان مادر!رحم کن به این مامان بیچارت!بخدا من با 4 ساعت خواب در 

شبانه روز نمیتونم زنده بمونم ها!گفته باشم!بعد مامان نداری بهت می می بده!چشمک

به این مامان دامپزشک که این روزا سخت درگیر حسابداری و راه اندازی نرم افزار

حسابداریشه رحم کن!اعتراف میکنم حسابداری کار مشکلیه.اعصاب میخواد.انرژی 

میخواد و از همه مهمتر اینکه کم خواب نباشی که به لطف این کوچولوی دوست داشتنی

من همیشه خدا کم خوابم...یعنی کم خواب میگما!این نیز بگذرد...

 

بدون شرح!

 

هه هه!اگه گذاشتم بخوابی!

 

آخه ببینین خودش چه ناز میخوابه!

 

یعنی طیف رنگ بنفشو داشته باش!فدات بشم الهی که با کلاه اسباب بازی هم ناز میشی!

 

یک پدر و پسر خوشحال!

 

وای مامان عکس بوق نگیر...منم اونجامو با دستای کپلیم شطرنجی میکنم!خجالت

 

نفس منی تو آخه چرا اینقدر روزا خوش اخلاقی و شبا...شیطان

 

اگه گفتین در چه حالیم؟بله دیگه تماشای تلویزیون!

 

فدای اون پوزیشن شیطنتت بشم من!بگیری بچلونیش دلت خنک شه!

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (23)

عمه عاطفه
14 اردیبهشت 91 16:01
ایییییییییییییییییییی جوووووووووووونه عمه
عمه عاطفه
14 اردیبهشت 91 16:04
در عوض بهشت زیره پاتونه فاطمه جوووووووونم
مائده
14 اردیبهشت 91 18:39
عزيزم اين بي خوابيا شيرينه وقتي بدوني يه بچه سالم و سلامت داري عكساي ني ني هم خيييييلي نازه.بوس بوس
هستی و آقای لبخند
15 اردیبهشت 91 16:43
سلام ماشاالله به گل پسری عزیزم گاوداری پدر من نزدیک کرمانشاست.... جاده اسلام آباد نیستش.... پشت الهیه ست داروخانه رو زدی آدرس بده تا مشتری شیم
ستاره زمینی
15 اردیبهشت 91 18:25
سلام خسته نباشید عزیزم واقعاا م ادرها ..............ای ول به مامانا بهشت زیر پای مادران است..............
مادر کوثر
15 اردیبهشت 91 18:50
عزیزم حتما بعدا میام نوشته هاتو میخونم
مامان علی
16 اردیبهشت 91 0:07
چیه چته چرا اینقدر توپت پره حالا مامان فاطمه!!! می دونم از ضرب آهنگ زندگی عادیت دور افتادی. پروژه ای بزرگ و دشوار رو کلید زدی و به پیش بردی خانوم خانوما . سختی کشیدی می دونم ولی چاره ای نداری.هیچکدوممون نداریم یعنی ...راهی که آمده ایم و باید به لطف خدا این بار رو به سلامت به منزل برسونیم. خدایا به فاطمه و من و همه مادران کمک کن.آمـــــــــــــــین
مامان علی
16 اردیبهشت 91 0:09
به ما هم قول چله رو داده بودن ولی فکر کن تا زنشون هم که بدیم ماجرا ادامه داره حالا راستی راستی با اونکه این حرف و زده چیکار می خوای بکنی منم بیام کمک؟
مامانی امیررضا
16 اردیبهشت 91 0:17
بهشت را به بها دهند نه به بهانه مامانی. از لحظه ای که میفهمی قراره مادر شی همراه با دلواپسیه ولی یه دلواپسی شیرین
مامان علی
16 اردیبهشت 91 1:08
جیگرتو برم تو ی همه عکسا خیلی خوشمزه شدی مخصوصا اون عکسای با کلاه اون عکس اولی رو هم دلم میخواد خام خام بخورمت. خوردنی شده اساسی فاطمه جون من هوس نمی کنی دندونش بگیری ؟ راستشو بگو دندونشم گرفتی تا حالا؟
مامان نیایش
16 اردیبهشت 91 18:52
الهی مادری دیگه خودت که بهتر گفتی حرف دل همه مادر ها رو مادر یعنی به تعداد روزهای عمر تو بی خوابی .... عزیزم بهتر میشه نگران نباش هرچند هنوز هم که هنوزه هر کی قیافه منو میبینه و تو چشمام نگاه می کنه میگه چه قدر خسته ای چشمات و نگاهت همیشه خسته است نمیدونم ........ الهی که فقط سالم باشه بالای سر بچه ی مریض بیدار بودن که واقعا سخته و جانکاه.... عکس هاش عالی بود و قشنگ زنده باشه الهی هزار تا بوس خدا قوتت بده مامانی مهربون قدرشو بدون پسری
مامان علی
16 اردیبهشت 91 21:48
فاطمه من یادمه چنتا کامنت اینجا گذاشتم پس کامنتام کو یالا رو کن ببینم چیکارشون کردی تا نیومدم پسرتو یه لقمه ش کنم
فاطمه
16 اردیبهشت 91 22:29
هورااااااااااااااااااااا من اولین نفریم که این پست نظر میزارم. سلام فاطمه جون خوبی؟ وای که امیرحسین جون رفته رفته ماشاءالله چقدر نازتر میشه و چقدر شبیه خودت . فاطمه پسملت خیلی ناز شده خدا حفظش کنه. گلم کاش می تونستی جمعه تبریز باشی خیلی دوست داشتم شمام باشین. فدات فدات.
مامان فرشته
17 اردیبهشت 91 9:34
سلام یعنی بچم خودش از لیوان آب می خوره قربونش بشم ؟یا ژست گرفته و گرفتین؟چقدر با کلاه تیپش فرق می کنه ! از عوض من کفتری هاشو ده تا ببوس
مامان علی اصغر
17 اردیبهشت 91 12:51
وای بی خواب موندن خیلی سخته خداروشکر پسر کوچولوی من خوابش منظم شده
ستاره زمینی
17 اردیبهشت 91 15:38
سلام امیر حسین جونم به سر نمیزنید
سعيده
17 اردیبهشت 91 20:42
الهي قربونش بشم....فداي خنده هاي ملوسش عكس دومتو به شدت دوست مي داريم خسته نباشي ماماني كم خواب بچت ملوسه....داروخونه داشتن قشنگه....لذتشو ببر كلوچه خانم
مامان ماهان عشـــــــــ❤ــق
18 اردیبهشت 91 6:27
سلام مامانی.خسته نباشی. تعطیلات ما کم کم داره شروع میشه.میخوای ایثار کنم یه کم به جات بخوابم. مخصوصا به این عکسای شیرین امیرحسین جون هم که فکر کنم خابم شیرینتر هم میشه. حالا ما مجانی به جای شما میخوابیم اومدیم دیارتون جبران کنید از خجالتمون در بیاین.
مامان محمدطه
18 اردیبهشت 91 23:34
سلام مامانی بگو ماشالله
راحله
19 اردیبهشت 91 10:41
سلام خانم دکتر خوبی؟میبینم که مثل من درگیر بی خوابی هستی.هوراد هم عادت داشت ساعت 3 یا 4 میخوابید منم دیگه قاطی کردم و شیطون رفت تو جلدم و یه شب دیفن هیدرامین دادم بهش و زودتر خوابش برد.از اون موقع ساعت خوابش اومده عقب و من راحت شدم راستی در مورد ختنه من ترسیدم خاطره بد تو ذهن بچم بمونه واسه همین زود ختنش کردم
ستاره زمینی
19 اردیبهشت 91 21:33
سلام به مامان امیر عزیز قدر این روزا را بیشتر بدونید خیلی شیرینه
صفورا
20 اردیبهشت 91 8:51
سلام خیلی باحال بود هم عکسا هم درد دلا و غرغرا . کی میای مشهد؟ چه خبرا؟ مواظب سلامت هر سه تون باش . یا علی
خاله نسرین
31 اردیبهشت 91 0:56
امیر حسین جان !قربون اون کله ی کم پشتت بشم خاله یخورده از موهای بابایی قرض بگیر. آخه خاله جون شبا هیچ خبری نیست خیالت کاملا راحت باشه هیچ اتفاقی نمی افته که تو ازش بی نصیب باشی پس بگیر بخواب تا مامانی هم راحت استراحت کنه تا صبح بتونه در کنار رسیدگی به کارهاش به دوستای قدیمیش هم سر بزنه تا اونا از دستش گلمند نشن و فکر نکنن مامانی بی معرفت شده و دیگه از اونا یادی نمی کنه.باشه خاله قربون اون چشمای قلمبت بشم.