عکس نامه!
سلام پسرکم!
منو ببخش که دیر به دیر وبتو آپ میکنم .آخه این روز ها فقط برای خواب برمیگردیم
خونه و اصلا فرصت ندارم.این یکی دوماه اوج فصل کار برای دامپزشکا هست و بخاطر
همین بابایی دیر برمیگرده /یعنی زود زودش ساعت 10 شبه.واسه همین از ما
میخواد که خونه عزیزجونت بمونیم که نگران نشه.و ما هم همش مزاحم عزیزتیم.
بگذریم از اینکه عمه عاطفه نازنین هم از زنجان اومده و ما همش دوست داریم
پیشش باشیم و از بودنش لذت ببریم.تو هم که در نگاه اول عمه رو نشناختی و
تو بغلش بغض کردی بعد یکی دوساعت چنان با عمه جون دل و قلوه رد و بدل
میکردی که ما همه انگشت بر دهان بودیم!و این رابطه عاشقانه ادامه دارد...
موضوع مهم دیگه ای که این روزها اتفاق افتاد خبر خوب و فوق العاده ای بود
که عمو و زن عموی مهربونت دادن و اون چیزی نبود جز:
گرفتن مجوز داروخانه شبانه روزی ....هوراااااااااااا......
گرچه این خبر خیلی خوشحال کننده بود اما هممون از رفتنشون به شهرستان
واقعا دپرسیم.بخصوص من و تو که بیشتر خونه عزیزجون بودیم و ساعتای خوشی
رو کنار عمو و زن عمو می گذروندیم. خیلی به هم عادت کرده بودیم.ولی خوب
به هرحال برای داشتن یه آینده بهتر باید یه سری سختی ها رو تحمل کرد.
ما هم از صمیم قلب این اتفاق شیرین رو به عموپیمان و خاله صبا تبریک میگیم
و براشون آرزوی موفقیت می کنیم.
خیلی وقته عکسای خوشگلت رو هم جمع شده .پس این پست و پست بعدی
بیشتر عکس گونه هست...
بچه شبر بی دندون مامان در حال غرش!!!!!!!
در حال کارورزی برای ......!!!!
شیطون شیرینم
دیدیم لباسمون با روتختی جدید مامانی هارمونی داره گفتیم یه عکس هنری بندازیم!
امیرحسین تک تک گلهای روتختی رو به این حالت بررسی کرد!
اوج سرمستی!
در حال راه رفتن بغل بغلکی با کمک مبل!
به مناسبت جام ملت های اروپا!فکر کنم پسرم با توجه به طرح لباسش
طرفدار فوتبال آلمان باشه!
یکی نیست سند بذار منو از زندان بیاره بیرون؟
منو بیارین بیرووووووووووووووووووووووووووووووووووووون
ببین مامانی تورو جون همه گاو و گوسفندای دنیا منو بیار بیرون باشه؟
نه دلت میاد منو پشت میله های زندون ببینی آخه؟
یعنی شیطنت از چشات میباره!