امیرحسینامیرحسین، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 8 روز سن داره

مسافری از بهشت

عکس نامه!

1391/3/29 12:43
1,330 بازدید
اشتراک گذاری

سلام پسرکم!

منو ببخش که دیر به دیر وبتو آپ میکنم .آخه این روز ها فقط برای خواب برمیگردیم 

خونه و اصلا فرصت ندارم.این یکی دوماه اوج فصل کار برای دامپزشکا هست و بخاطر

همین بابایی دیر برمیگرده /یعنی زود زودش ساعت 10 شبه.واسه همین از ما

میخواد که خونه عزیزجونت بمونیم که نگران نشه.و ما هم همش مزاحم عزیزتیم.

بگذریم از اینکه عمه عاطفه نازنین هم از زنجان اومده و ما همش دوست داریم

پیشش باشیم و از بودنش لذت ببریم.تو هم که در نگاه اول عمه رو نشناختی و

تو بغلش بغض کردی بعد یکی دوساعت چنان با عمه جون دل و قلوه رد و بدل 

میکردی که ما همه انگشت بر دهان بودیم!تعجبو این رابطه عاشقانه ادامه دارد...

موضوع مهم دیگه ای که این روزها اتفاق افتاد خبر خوب و فوق العاده ای بود 

که عمو و زن عموی مهربونت دادن و اون چیزی نبود جز:

گرفتن مجوز داروخانه شبانه روزی ....هوراااااااااااا......هوراهوراهورا

گرچه این خبر خیلی خوشحال کننده بود اما هممون از رفتنشون به شهرستان

واقعا دپرسیم.بخصوص من و تو که بیشتر خونه عزیزجون بودیم و ساعتای خوشی

رو کنار عمو و زن عمو می گذروندیم. خیلی به هم عادت کرده بودیم.ولی خوب

به هرحال برای داشتن یه آینده بهتر باید یه سری سختی ها رو تحمل کرد.

ما هم از صمیم قلب این اتفاق شیرین رو به عموپیمان و خاله صبا تبریک میگیم

و براشون آرزوی موفقیت می کنیم.ماچ

خیلی وقته عکسای خوشگلت رو هم جمع شده .پس این پست و پست بعدی

بیشتر عکس گونه هست...

 

بچه شبر بی دندون مامان در حال غرش!!!!!!!قهقهه

 

در حال کارورزی برای ......!!!!خجالت

 

شیطون شیرینمقلب

 

دیدیم لباسمون با روتختی جدید مامانی هارمونی داره گفتیم یه عکس هنری بندازیم!عینک

 

امیرحسین تک تک گلهای روتختی رو به این حالت بررسی کرد!خنده

 

اوج سرمستی!هورا

 

در حال راه رفتن بغل بغلکی با کمک مبل!نیشخند

 

به مناسبت جام ملت های اروپا!فکر کنم پسرم با توجه به طرح لباسش 

طرفدار فوتبال آلمان باشه!زبان

 

یکی نیست سند بذار منو از زندان بیاره بیرون؟نیشخند

 

منو بیارین بیرووووووووووووووووووووووووووووووووووووونخنده

 

ببین مامانی تورو جون همه گاو و گوسفندای دنیا منو بیار بیرون باشه؟

نه دلت میاد منو پشت میله های زندون ببینی آخه؟چشمک

 

یعنی شیطنت از چشات میباره!شیطان

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (25)

نرگسی
29 خرداد 91 12:57
ای جونمممممممممممممممم که انقدر شیرینی عسلللللللللل .. هر موقع این عکست که تو معرفیه سایته میبینم غش میکنم و ضعففففففففففففف ..
مامان فرشته و بابا محمد
29 خرداد 91 14:34
سلام اولین نظر پرید این دومیه!!!!!!!!! از بس صفحه مانیتورو بوس کردیم به هوا این پدر صلوات که دیگه پاک کردن جواب نمیده مثل خونه های عیالوار لک لکی شده.این روزا به هوای آمدنتون داره سریع تر سپر میشه خدا به تن آقا پوریا سلامتی بده و کاراش روبراه باشه ان شاءالله همگی بیاین دلمون برا همه تون تنگیده
جوجه نارنجی ما
29 خرداد 91 15:35
عزیزمییییییییییییییییییییییییییییی.ماشالا قند عسل چه زود راه افتادی
فریبا
29 خرداد 91 21:02
آخخخخخخخخخخخخخخخخخ که چه پسر با نمکی ، بوسسسسسسسسسسخدا براتون حفظش کنه ، روتختیتون هم خیلی خوش رنگه مبارک باشه
شبنم
29 خرداد 91 23:45
سلام مامانیش وای که چه عکسای نازی داره
خاله نسرین مامان صدف و سپهر
30 خرداد 91 0:25
ای الهی قربون اون سر پرموت بشم خاله.ضعف کردم با این عکسای جیگرت بخصوص اون لخته خیلی بانمک بود . یه بوس آبدار از اون لپات میدی؟!!!!!!!
سعيده
30 خرداد 91 8:00
سلام عزيزم واي كه چقد عكساي امير حسين ناز و دوس داشتنين....مخصوصا اون لبلس زرد و سبزش خيلييييييي به فيجيلك ما مي آد ما شا ا... روز به روز عسل تر مي شه مواظب خودتون باشين مي بوسمت كلوچم
مادر کوثر
30 خرداد 91 8:12
وای عزیزمممممممممممممممم قربونش برممممممممممم دوستش دارمممممممممممم بوس بوس بوس
عاطفه
30 خرداد 91 10:48
عزیزم خصوصی من برات میاد؟
مامان نیایش
30 خرداد 91 10:48
سلام فاطمه ی عزیزم اول باید از این همه محبتت تشکر کنم که واقعا شرمنده ام کردی خیلی دوستت دارم و از خدا می خوام دوستای گلی مثل شما رو برام همیشه نگه داره بعد هم باید بگم فدای این پسر شیرینت بشم که اینقدر خوردنی شده خدا حفظش کنه برات مامانی نمونه ایشالا همیشه قدر مامان گلش رو می دونه امیر حسین ناز عکس ها خیلی قشنگ بود هم ژست های پسری هم هنرای مامانی روتختی ات خیلی قشنگه خیلی ولی قشنگترین گلش همونه که داره بهم می خنده بووس بارونش کردمقربون اون سرمستی و بغل بغلی راه رفتنت و شیطنتت
شبنم
30 خرداد 91 13:25
سلام مامان امیرحسین. کامنت هاتون رو توی وبلاگ زهره خانم،که امروز تاییدشون کردن،دیدم و خوندم. نمی دونم چطور باید لطف شما رو سپاس بگم،که این همه وقت گذاشته بودیدفو سعی کردید با در نظر گرفتن همه شرایط،اینطور خواهرانه من رو راهنمایی کنید. به تک تک جملات و حرف ها و مواردی که برام نوشته بودید،فکر خواهم کرد. راستش الان نزدیکه که دیگه شوهرم بیاد خونه و به خاطر همی فرصت زیادی ندارم که بتونم بتونم باهاتون صحبت کنم.فقط اومدم یه تشکر کوتاه،که مطمینا در حد محبت بزرگ شما نیست بکنم،و ای شالله اولین فرصت که زمانی برام پیش بیاد،می خوام اگر اجازه بدید،به خورده باهاتون صحبت کنم. پسرکوچولوتون بی نهایت زیبا و بانمکه،..ماشالله فکر کنم بیشتر موقع ها هم خندون هست و کلا خوش خنده...از دیدن عکس هاش واقعا ذوق کردم..ای شالله خدا خودش همیشه حافظش باشه. بازم ازتون ممنونم.
شبنم
30 خرداد 91 16:54
این روزها حس میکنم دیگر از گفتن پیاپی ماما منظورت من هستم.خیلی پیش از این ها واژه ماما و بابا را ادا میکردی ولی بی منظور بود.بی شناخت...اما وقتی دیشب شیر میخواستی و مجدانه نگاهم میکردی و ماما میگفتی دلم لرزید...همسری گفت نگاه کن داره صدات میکنه...به خاطر آوردم وبلاگ یکی از دوستانم را در یکی از دلتنگ ترین روزهای سال دلتنگ 88 که دلم تنگ داشتن تو بود و شرایطش نبود...نوشته بود... فقط اومدم بگم به نظرم شیرین ترین لحظه مادری اونه که داری ظرف میشوری یه موجود ناز و دوست داشتنی بیاد دامنتو بگیره و بگه ماما....ماما...ماما... *** اومدم یه کم دردو دل کنم پیشت فاطمه جان..یه سر به مطالب قبلیت زدم.. این پند تا جمله اشکم رو درآورد..تو پاییز 88..من خرداد 91.. بعدا که بهت شدم،می یام..
صفورا
1 تیر 91 16:13
خیلی خیلی ناز بود. عکسای قشنگیه. موفق باشی
مامي سپهر
3 تیر 91 0:40
عسلم شيرينم ، واقعا دلم برات تنگ شده بود، دست ماماني درد نكنه كه اين عكساي ناز نازي رو تو وبلاگت گذاشت تا خاله از دلتنگي در بياد . خلاصه خيلي خيلي باحال بود
مادر کوثر
3 تیر 91 9:09
بخولم بخولم بخولمشششششششششششش
شبنم
4 تیر 91 0:53
نمی دونم کامنت های قبلیم بهتون رسیده یا نه.شاید ثبت نشده باشن.. اما به هر حال دلتنگ امیرحسین جون بودم..می بینم که مامان خانمش هنوز وبلاگش رو اپ نکرده.
مادر کوثر
5 تیر 91 12:35
سلام مهربون مرسی از حضورتتتتتتتتتتتتتت
مامان علی
5 تیر 91 18:51
فدای تو بشم با این عکسات . دلم می خواد مونیتور بغل کنم همینجوری همه عکساش خوشمله .بعد چه ذوقیم میکنه همه جا حتی تو اون زندون مثلا حالا شاکیه اونوقت با این لبخند دلبریش
مامان علی
5 تیر 91 18:52
ای جانم اون اوج سر مستیت کشت مارا : X
مامان علی
5 تیر 91 18:54
این دوره کاروزی هم مث اینکه خیلی خوش اومده به مذاق مبارک رو تختیت هم خوشگل بودا منم گرمزشو دارم عین همین البته دیگه رنگ و روش رفته ارزش بک گراند شدن نداره
مامان علی
5 تیر 91 18:55
این شیر غرون بی دندون فوتبالیست رو از طرف من یه ماچش کن محکم!محکماااا!!! یورو 2012 با امیرحسین ای حال میده
فاطی جون
6 تیر 91 20:48
سلام.خیلی خوشحالم کردی از این که به وبلاگم سرزدی.شما اولین کسی هستید که به من نظر دادید.انشاا... با هم ارتباط بر قرار میکنیم.از عوض من روی پسرتونو ببوسید.
عمه عاطفه
7 تیر 91 11:27
نفسیییییییییییییییییییییییییییییییییییییی نفس فاطمه جون فوق العادس عکسا آخ که چقد دلم تنگ شده
مادر کوثر
7 تیر 91 16:48
مرسی از حضورت بوس بوس دوستت دارم وای که چقد دلم لک زده برا خوندن دلنوشته هاااااااااااااااااااااااات تو هم که نامرد! هی حال ما رو میگیری وقتی وبلاگ آپ نشده ات رو باز میکنیم. شوخی کردم مامانیه پرتلاش امیدوارم سالم و شاد باشین
مادر کوثر
10 مرداد 91 13:03