عاج نامه!
چیه؟
برای چی اینجوری نگاه میکنین؟مامان کلافه ندیدین؟اصلا دوست دارم اسم عنوانمو
بذارم عاج نامه!آخه اگه بچه بچه آدمیزاده و بچه فیل نیست، اگه دندون دندون بچه آدمیزاده
و عاج فیل نیست ، پس چرا قدر یه عاج فیل دراومدنش طول میکشه و قدر هیکل یه فیل
خون دل به همه میده آخه؟!شما بگین دیگه...قدما میگن وقتی برادر کوچولوی من تازه زبون
باز کرده بوده و اون وقتا من در قید حیات نبودم...یه روز میرن باغ وحش وکیل آباد مشهد.
اون وقتا یه فیل طفلکی بود که وقتی ما بچه بودیم پشتش سوار میشدیم و عکس هم
میگرفتیم حالا دیگه به رحمت خدا رفته!خلاصه اینکه علی کوچولوی قصه ما وقتی به
قفس آقا فیله میرسن کلی با اشتیاق فیل رو نگاه میکنه و بعد با انگشت کوچولوش
فیل رو نشون میده و میگه :"مامان!"حالا بگذرین از این که همه اونجا چقدر از خنده
روده بر شدن و چپ چپ مامان طفلکمو نگاه کردن تا شباهت های بین این مامان و اون
مامان رو کشف کنن ،این واقعه ماقبل تاریخ نشون میده که پیوندهای عمیقی بین
خاندان ما و خاندان فیل ها و شاید حتی ماموت ها وجود داشته و داره...نمونه معاصرش
هم همین گل پسر ما که من شک ندارم اگه از دندوناش نمونه برداری بشه دنیا رو
شگفت زده میکنه که آخه این همه شباهت بین دندون شیری یه بچه یک سال و 5 ماهه
با عاج یه فیل بالغ از کجا اومده؟....
هیییییییییییییییییییی
قاطی کردم اساسی ...آخه شما که نمیدونین الان نزدیک یک ماهه که دوتا دندون جدید
یا همون عاج فیل داره به دندونای امیرحسین اضافه میشه .و تو این مدت بی اشتهایی
بد خوابی، بد اخلاقی ، درد ، جیغ ، ضعیف شدن بدن و تب های متناوب امون همه رو بریده..
بعضی شب ها تبش اونقدرر بالا میره که جرات نمیکنم بخوابم.گاهی هم مثل دیشب بابای
دوسه ساعت امیر رو تو بغل میخوابونه و رو مبل نشسته میخوابه.از همه بدتر بی اشتهایی
و غذا نخوردنشه.فقط کارم شده اینکه از صبح تا شب غذاها و خوراکی های مختلف
رو امتحان کنم شاید از یکیش یکم بخوره.این دوتا دندون 7 و 8 هستن ...به نظرتون
تا دندون 20 و 21 و 22 چیزی از من باقی میمونه؟
...............................................................
پسرم جدیدا یاد گرفته با صدا نماز میخونه!مهر رو میذاره جلوش...نیت میکنه!بعد میگه
هه وه هو هی ها وی هی ها وو هه یه ها هو.......................
احتمالا چیزی که از نماز خوندن ما میشنوه همین اصوات باشه!خدا رحم کنه!اگه فرشته های
کاتب هم همینجوری بشنون و همین نمازای دست و پا شکسته رو اینجوری ثبت کنن
وای به احوالاتمون!
...........................................................
هر وقت داره یه کار بدی میکنه ....میگم امیر....نه.....نگام میکنه
چشماشو تنگ میکنه و یه لبخند به پهنای صورت کوچولوش تحویلم میده!ما اسم
این حرکت رو گذاشتیم خر کردن!چون بعد از اینکه طرف خر شونده خر شد و اونم لبخند زد
خر کننده به کار بد خودش ادامه میده!(ببخشید بی ادبی شد!)
.........................................................
جدیدا یاد گرفته چرخ بزنه...دور بزنه ....هر چیزی پیدا میکنه میذاره وسط و خودش
دورش میچرخه...اونقدر که سرش گیج بره بیفته!اگه خونه مثلا خیلی تمیز باشه
و هیچی رو زمین نباشه(این اتفاق هر 70 سال یک بار هزمان با عبور ستاره دنباله دار
هالی در خونه ما میفته که اینقدر تمیز باشه!)رو گل وسط فرش دور میچرخه!
حالا این شی میتونه هر چیزی باشه.حتی حلقه هولاهوپ!
....................................................
از وقتی امیر بچه بود من راحت تر بودم که دراز بکشم و شیر بدم.و برای دراز کشیدن
هم لاجرم یه بالشی کوسنی چیزی لازمه.اینه که پیوند عمیقی بین کوسن و بالش
و شیرخواستن امیرحسین برقراره.و این روزهای بی اشتهایی این کوسن ها هستن
که دائما توسط امیر بغل میشن و بر ای مامان برده میشن که یعنی شیر بده بخولیم!
گاهی هم کوسن رو میبره میذاره وسط خونه و خودش کنارش دراز میکشه و شروع
به غر زدن میکنه که یعنی بیا...اگه بلد نبودین بدونین که معنای جدید کوسن :
کوسن = شیر مادر!
اینجا دوتا کوسن داره میاره یعنی خیلی شیر میخوام!
............................................
این روزا امیرحسین وقتی محبتش گل میکنه میاد و گردن آدمو بغل میکنه و صورتش
رو به صورتمون میچسبونه.وای که چه قدر خوشمزه است اون لحظه...
..............................................
این روزا یاد گرفته اعتراض کنه...شکل اعتراضشم خیلی جالبه.اگه از چیزی ناراحت
بشه اول داد میزنه ...بعد چشماشو تا حد ممکن گرد میکنه و میگه :شییییییی
حالا این شی هم چی هست یا نیست نمیدونم!یعنی از صدای خودش تعجب میکنه؟!
..........................................
یه جیزی جدیدا کشف کردم.اینکه امیرحسین خیلی قشنگ مداد و خودکار تو دستش
میگیره اصلا حرفه ای!بچه ام قراره دانشمند بشه!
...................................................................
این عکسا رو روز اربعین که رفته بودیم تنگه مرصاد یادمان شهدا گرفتیم.پسر رزمنده مامان
.......................................................
دل ضعفه گرفتم وقتی دیدم داره برام گردگیری میکنه!اونم فرشو!یهو دیدم دستمالم نیست و
امیرم که همش کنار پام بود نیس.بعد با این صحنه مواجه شدم.کلی فرشو برام سابید بچه ام!
توهم پهلوانی هنوز ادامه داره!نمیدونین چقدر سر بلند کردن این کیسه برنج 10 کیلوی
کلنجار رفت و غر زد!آخه جوجه!!!!