امیرحسینامیرحسین، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 8 روز سن داره

مسافری از بهشت

چی کجاست؟

1392/6/22 10:09
4,413 بازدید
اشتراک گذاری

معمولا پوریا سعی میکنه صبح هایی که من قرار نیست برم سر کار آروم و پاورچین حاضر

بشه تا من بیدار نشم و از من مهمتر امیرحسین هم بیدار نشه.ولی اونروز صبح خش خش 

های پوریا تمومی نداشت!من که بیدار شده بودم.فقط میترسیدم امیر هم بیدار بشه و اونهمه

برنامه ای که تو ذهنم ریخته بودم طی مدت خوابش انجام بدم به باد فنا بره.خلاصه دیدم کار بالا

گرفت و یه صداهای عجیب و غریبی میاد !بالاهره خودمو از روی تخت کندم و اومدم بیرون .دیدم 

پوریا نشسته سر سبد اسباب بازیای امیر و دونه دونه اسباب بازی ها رو درمیاره پرت میکنه اینور 

و اونور!گفتم عزیزم الان وقت بازیه؟زبان

مستاصل گفت الان دقیقا سه ربعه دارم دنبال سوویچ ماشین میگردم!خلاصه امیرم که دیگه بیدار

شده بود و کیف میکرد از این بسیج همکانی برای یافتن سوویچ!خلاصه پس از مدتی گشتن دیدیم

خان والا سوویچ رو توی کیف مامانش جاسازی کرده!نیشخند

بله این داستان به همینجا ختم نمیشه و هر روز برای یافتن یه چیز جدید که معمولا حیاتی و مهم

هم هست باید کل زیر مبلها،کابینتها،گاز،یخچال ...و داخل کابینتها ظرفشویی لباسشویی،

کیف ها ، سبذ اسباب بازی ،کشوها ...رو بگردیم!!!کلافه

الان درست یک هفته است که دسته کلید من کهکلیدهای خونه و منزل پدری پوریا روی اون 

بود گم شده و من علاوه بر همه جاهایی که ذکر کردم خیلی هز جاهایی که ذکر نکردم و اصلا

جا نیستن که قابل ذکر باشن رو گشتم!حتی سطل آشغال!دیگه فقط تنها چیزی که به ذهنم

میرسه اینه که امیرحسن اون کلید ها رو به عناصر سازندشون تجزیه کرده باشه و عناصر رو هم

صاف توی سوراخ توالت انداخته و سیفون رو کشیده باشه!!!گریهخنده

...................................................

یه عادت عجیب دیگه که نمیدونم چطور تو کتش رفته اینه که همه چیز رو میبره میندازه تو

سینک ظرفشویی!حالا مهم نیست که اون چیز مثلا کتاب باشه که خیس و خراب بشه

یا لباس باشه یا واقعا ظرف باشه!

................................................

میگم اون بازی ایران و استرالیای معروف رو یادتونه؟اون فرار خداداد عزیزی و سرعت

فوق العادش و گل زیبایی که زد یادتونه؟حالا ما روزی چند بار این فرار سریع رو تو خونه بازسازی

میکنیم!کی؟ خوب با گفتن یه سری جملات امیرحسین میشه خداداد و فرار میکنه با همون

سرعت باد!منم قیافم شبیه همون دروازه بان استرالیا میشه که پهن شده بود رو زمین

و هاج و واج نگاه میکرد!!!هیپنوتیزم

اون جملات چین حالا که استعداد ورزشی پسر منو شکوفا میکنن؟

وقتی یه چیز غیر مجاز تو دهنش باشه و مامان بپرسه امیری چی تو دهنته؟سوال

خداداد(امیر): فرار....

وقتی پوشک قراره عوض بشه و امیر مامانو حوله بر دوش میبینه که میگه امیر بریم دستشویی؟

امیر:فرار.....

وقتی مامان بره حموم و از اون دور بگه امیر بیا تو رو هم بشورم...

امیر: فرار با چهارتا پای اضافی! قهقهه

..........................................................

نزدیک تولد امیرحسین میشیم و من بازم قصد دارم ببرمش آتلیه.البته این سری یه آتلیه

دیگه میبرمش که یکم جوش بچه گانه تر باشه و بک گراندهای شادتری داشته باشه.اونروز

داشتم به همین فکر میکردم که یاد یه خاطره افتادم...

پارسال که دنبال آتلیه ی خوب میگشتم اسم چندتاشو بهم دادن که برم کاراشونو ببینم.

یکیشون که خیلی هم اسم در کرده جای تقریبا چپی بود.کلی گشتم تا پیداش کردم.آیفون

تصویری داشتن.زنگ زدم یه آقایی آیفونو جواب داد...

- بفرمایین

-سلام آقا 

- سلام بفرمایین

- آتلیه ماهک اینجاست؟

- بله بفرمایین!

من که تعجب کرده بودم چرا در رو باز نمیکنه یکم ناراحت هم شدم.

- یه وقت برای عکاسی میخوام

- برای کی میخواین؟

- فرقی نمیکنه هر وقت شما بگین.

- یعنی نمیدونین مراسمتون کی هست؟

- نه مراسم خاصی نیست چند تا عکس میخوام فقط

- باشه اجازه بدین من چک کنم!

- نمیشه من نمونه کارهاتونو ببینم؟

- نخیر نمیشه!

- آخه چرا؟

-نمیشه دیگه خانوم درست نیست

- مگه چه ایرادی داره؟

- بهمون گیر میدن .شما خودتون باشین اجازه میدین؟

- من از خدامم هست اینقدر عکسها خوب دربیان که مدل بشن

- به هر حال نمیشه 

- خوب بدون نمونه کار که نمیشه من خوشم از این کارهایی که تو بک گراند با فتوشاپ

عروسک اضافه میکنن و اینا نمیاد!

- عروسک؟

- بله دیگه عروسک

- به عکس عروس عروسک اضافه میکنن یا داماد؟!

آقا منو میگی....

تازه فهمیدم این چی میگه من چی میگم!سرخ شدم سفید شدم سبز شدم....

گفتم آقا به عکس بچه!

گفت اصلا ما عکاسی کودک نداریم!!!

حالا جون من این مکالمه رو یه بار دیگه بخونین و فکر کنین که اون آقا فکر میکرد من عروسم!!!

خجالتخجالتخجالت

خنده

..................................................................

اما دوتا خبر خیلی خیلی خوب رو این آخرش بدم که حقا و انصافا یه کیک فوق شکلاتی 

حقشه.

بابای خوبم موفق شد تو رشته دکترای تاریخ اسلام دانشگاه اصفهان اونم به صورت روزانه

پذیرفته بشه.هورااااااااااتشویقتشویقتشویققلبقلبقلب

و خبر خوب دوم اینکه سعیده جونم دوست عزیز و مهربونم هم موفق شد تو رشته ی 

دکترای تخصصی بافت شناسی داشگاه ارومیه  روزانه قبول بشه...هوراااااااااتشویقتشویقتشویق

قلبقلبقلبقلب

دلم میخواست با هزارتا شکلک قلب و تشویق احساسات درونیم رو از این دوتا خبر خوب 

نشون بدم و بگم که چقدر چقدر چقدررررر خوشحالم که این دونفر که هردوشون عاشق

ادامه ی تحصیل بودن به خواسته ی قلبیشون رسیدن و همه رو خوشحال کردم.

برای هردوشون ارزوی یه دوران تحصیل بی دردسر با نمره های عالی رو میکنم و اینکه از

این تحصیلشون بهترین بهره ها رو ببرن و کیک شلاتی هر دوشون محفوظه!

.........................................................................

بالاخره مهمونی های من فعلا تموم شدن.قرار بود پنج تا مهمونی بدم که فعلا چهارتاش 

برگزار شد.ا لطف هایی که به کارای ناشیانه ی من داشتین ممنونم.یه سری از دوستان 

دستور بعضی از غذاها رو خواسته بودن.باید بگم من همه ی کارهام اینترنتی هست 

یعنی دستور همه ی اینا توی نت هست.حالا یا مامای سایت یا چف طیبه.

من براتون لینک هم قرار میدم تو ادامه ی مطلب و سعی میکنم به زبان ساده و همراه

با تجربیات خودم و البته فوتهای کوزه گری که حاصل چندین تجربه ی ناموفق و ساعتها 

خوندن صفحات فرومهای مامی سایته رو قرار بدم.حالا فعلا عکسهای مهمونی سومم رو

داشته بشین!

 

دستمال سفره

ژله خرده شیشه برعکس

نمای بغلش 

کرپ گل سرخ برای پیش غذا

و سالاد رنگین کمان که فکر میکنم ایده ی خودم بود!چون عکسی ازش ندیدم تو نت.قسمت 

آبی کلم سفیده که با رنگ خوراکی آبی رنگش کردم

 پی نوشت:

نمیدونم چرا جدیدا جنین فضای رخوتی نی نی وبلاگ رو فرا گرفته.اکثر لینکهام غیر فعالن و گاهی

تا ماه هاست که آپ نکردن.از اونایی که وب خودشونو آپ نمیکنن دیگه میشه انتظار داشت برای 

من کامنت بذارن؟

بعضی ها هم اهل آپ کردن هستن .منم بهشون سر میزنم ولی اونا نه اهل سرزدن هستن و نه

کامنت گذاشتن.یبار به یکیشون که اتفاقا وبش رو هم دوست داشتم و نوشته هاشو،گفتم ما همیشه

خدمت شما میرسیم .وبتونم دوست داریم اما انگار شما گذارتون طرفهای ما نمیفته...قابل نمیدونین؟

باز هم نیومده بود وبم و همونجا زیر کامنت خودم نوشته بود : ما وقت نداریم!

خیلی بهم برخورد...نیست من بیکارم؟کار خونه و بیرون و بچه ندارم؟حداقل با یه لحن دیگه میگفت...

منم تعلل نکردم و درجا از توی لینکام حذفش کردم.وقتی هم کسی مثلا بیشتر از یه ساله بهت

سر نزده و خودشم آپ نکرده و از تو لینکات حذفش میکنی بعد یه سال میاد گله میکنه که چرا 

منو حذف کردی!

خوب بعضی دوستان هم هستن که اصلا وبلاگ ندارن...ولی کم لطفن دیگه...تنبلیشون میاد کامنت

بذارن.بعدا حضوری هم که آدمو بعد یه سال میبینن میگن ما همیشه بهت سر میزنیما.میگم 

خوب عزیز دلم من از کجا بدونم که سر میزنی؟این میشه یه ارتباط یه طرفه که به مرور آدمو خسته 

میکنه.مثل اینکه تو صبح تا شب با ذوق برای یه دیوار حرف بزنی و جوابی ازش نشنوی.بالاخره 

یه روز ساکت میشی دیگه.من نمیگم یه وبلاگ توپ دارم و همه براش غش میکنن ولی واقعا

برای نوشتن یه پست شاید بیشتر از دوساعت وقت میذارم.وسط اینهمه تنگی وقتم.خوب اگه

بدونم قرار نیست مخاطبی داشته باشه خیلی راحت و روزانه توی دفترم مینویسم.اگه قصدم 

فقط ثبت خاطرات امیرحسین باشه راه های دیگه ای هم هست...اگه برای شما مینویسم 

از شما هم انتظار دارم فقط نخونین و برین...روی صحبتم البته بیشتر با نزدیکان خودم هست.

حتی همسر گرامی! ....بماند...من سعی میکنم مینیمال بنویسم ...بین خطوطم 

فاصله بذارم که چشم خواننده خسته نشه.طولانی نباشه که اذیت بشه .عکس داشته 

باشه که یکنواخت نباشه...از غصه هام خیلیییی کم مینویسم تا کسی که پستمو میخونه

غمگین از اینجا نره...من همه جوره مخاطب رو در نظر میگیرم ولی انگار ....بماند...

خوب اگه به همین منوال پیش بره یه تجدید نظرهایی میکنم و توقعمم میارم پایین...

اما ژله خرده شیشه:

برای ژله بروکن گلس یا خرده شیشه ی اصلی باید شما چند رنگ ژله رنگی که ترجیحا

رنگهای تندتری داشته باشن رو انتخاب کنین.به جای دو لیوان اونها رو با یه لیوان آب فقط درست

کنین.که سفت تر باشه.یعنی فقط یه لیوان آب جوش .آب سر اضافه نکینن.تو ظرفهای 

مسطح بریزید و اجازه بدید خوب ببنده.بعد به صورت نگینی برش بدین.اندازه ی نگینها یا 

مربعا دست خودتونه.هه رو با هم توی قالب بریزین.برای ژله ی پایه باید از آلوورا استفاده کنین

که بیرنگه.بعد به جای آب سردش بستنی آب شده یا شیر بریزین که من بستنی روترجیح

میدم.و روی خرده شیشه ها یا ژله های رنگی بریزین و ظرف رو تکون بدین تا ژله ی پایه لابلای 

خرده ها رو پر کنه.

اما ژله خرده شیشه:

برای ژله بروکن گلس یا خرده شیشه ی اصلی باید شما چند رنگ ژله رنگی که ترجیحا

رنگهای تندتری داشته باشن رو انتخاب کنین.به جای دو لیوان اونها رو با یه لیوان آب فقط درست

کنین.که سفت تر باشه.یعنی فقط یه لیوان آب جوش .آب سر اضافه نکینن.تو ظرفهای 

مسطح بریزید و اجازه بدید خوب ببنده.بعد به صورت نگینی برش بدین.اندازه ی نگینها یا 

مربعا دست خودتونه.هه رو با هم توی قالب بریزین.برای ژله ی پایه باید از آلوورا استفاده کنین

که بیرنگه.بعد به جای آب سردش بستنی آب شده یا شیر بریزین که من بستنی روترجیح

میدم.و روی خرده شیشه ها یا ژله های رنگی بریزین و ظرف رو تکون بدین تا ژله ی پایه لابلای 

خرده ها رو پر کنه.

برای ژله ی خرده شیشه ی برعکس شما باید خرده ها رو با بستنی مات کنین و ژله ی پایه

رو شفاف نگهدارین.و مسلما اگه قالب بزنین زیباتره.من از قالب قلب استفاده کردم.

اما فوتهای کوزه گری:

برای اینکه بستنی سرد در ژله ی گرم نبره و دون دون نشه باید همون وقت که آلوورا رو 

توی آب جوش حل میکنین بستنیتونو از فریزر بیرون بذارین.تقریبا یک ساعت و نیم طول میکشه

تا آلوورای جوش و بستنی سرد هر دو به دمای محیط برسن و دیگه خیالتون راحت بشه.

در اینصورت به هیچ وجه ژله بستنیتون خرده ها رو آب نخواهد کرد ولی اگه ذره ای گرم باشه

خرده های آسیب پذیرتون آب میشن و ....

برای ژله خرده شیشه ی برعکس هم این نکنه رو رعایت کنین.که حتما آلوراتون خنک خنک 

خنک شده باشه.یوقت نذارینش تو یخچال!میبنده ها!

نکته بعدی اینه که اگه میخواین خرده هاتون در سطح کار دیده بشن مثل اون قلب ها،لازمه 

که خرده ها رو کف ظرف بچینین و آروم از بغل قلب ژله ی پایه بریزین یه لایه نازک و بذارین 

یه ربع تو یخچال تا نیم بند بشه موراقب باشین کامل نبنده که از لیه بعدی فاصله میگیره.حالا 

بقیه خرده ها رو بچینین روی هم و ژله ی پایه رو بریزین روش!همین!

نکته ی سوم اینکه اگه برای برگشتن ژله از قالب مشکل دارین البته فقط برای قالبهای صاف

من امتحان کردم.کف قالب رو چرب کنین و یه سلفون رو با حوصله کف قالب پهن کنین.

دیگه برگشتن ژله تون صد در صد قطعیه.بعد برگردوندن آروم سلفون رو از سطحش جدا کنین.

.......................................

رولت اسفناج:

این دستور لیلی جون خاله ی مهربونمه:

اسفناج یک کیلو

تخم مرغ پنج عدد

آرد یک پیمانه 

شیر یک پیمانه

سس مایونز و کالباس به میزان لازم

نمک و فلفل

برگهای اسفناج رو خوب ریز کنین.ریز ریز.من ریختم تو غذاساز. باید برگها خیس نباشن تا تو غذاساز 

خوب ریز بشن ها!بعد تخم مرغ و شیر و ارد و نمک و فلفل رو اضافه کنین.یه مایع شل مثل کرپ به 

دست میاد.من برای راحت تر شدن کارم تو هپی کال درستش کردم.یه لایه نازک از مایع رو تو هپی

کال که فقط چربش کردین(روغن زیاد برای سرخ کردن نه.)میریزین.میذارین کرپتون ببنده.بعد دورشو

آزاد کنین و در هپی کال رو هم چرب کنین .حالا برش گردونین.وقتی دوطرف کرپتون بست و سرخ شد

حالا بذارین توی سینی خنک بشه.بعدش سس مایونز به سطحش بمالین و کالباسها رو بچینین 

روش.و از ضلع بزرگ مستطیل رولش کنین.فوت کوزه گری این مرحله اینه که کالباس رو تا آخر نچینین

تا وقتی رول کردن به آخر میرسه فقط سس مایونز اونجا باشه که باعث چسبیدنش بشه.حالا بذارین

یخچال تا خنک بشه و خودشو بگیره.حالا میتونین برشش بزنین.من با این مواد توی هپی کال بزرگ

چهارتا کرپ بزرگ گرفتم که نهایتا بهم چهل تا رولت داد.یعنی هر کرپ ده تا رولت.ساده و خوشمزه!

 

پسندها (2)

نظرات (18)

آشتی
19 شهریور 92 16:54
سلام عزیزم.
حالا ما جرات نداریم بریم حموم. مانی میخواد قبل ازما بره!!!!!!!!!
بابا دست مریزاد با اینهمه هنر!!!!!!!!! چه خبره بابا!!!!!!!
سالاد رنگین کمانت عااااااااااااالی بود! حتما باید درستش کنم!
خدا این پسر دسته گلت رو حفظ کنه. پس عکس جدیدش کو؟؟؟؟؟؟؟؟؟

خوش بحالتون!الان مدتهاست که با حموم رفتن امیر مشکل دارم.
ممنونم عزیزم لطف داری.آره سالاده خیلی تو سفره جلوه داشت حتما امتحانش کن.والا اینقدر سرم شلوغ بود عکس جدید ازش نگرفتم
ستاره ی صبح
23 شهریور 92 23:36
سلام من قبلا یکی از خواننده های پر و پا قرص وبلاگتون بودم ولی جدیدا اعتراف می کنم که کمتر سر می زنم. و اگه هم میام کامنتی نمی ذارم که شما متوجه بشین این پست ها رو دیوار خونده یا کس دیگه.
راستش به قول شما ارز بس وبلاگ دوستای دیگه م کمرنگ و راکد شده ن دیگه آدم فقط میاد و خودش آپ می کنه و میره. و به جز یکی دو نفر که مطمئنه آپ می کنن بقیه لینکها رو باز نمی کنه.
به هر حال ببخشید اگه گاهی بدون کامنت اومدم و رفتم. شما هم به وبلاگ من سر بزنید. من دوتا وبلاگ دارم گل بهشتی که قبلا بهش سر می زدین و این آدرس هم مال وبلاگ جدیدمه. از حضورتون خوشحال خواهم شد. التماس دعا. راستی عکسی از رولت اسفناج نذاشته بودین!


سلام دوست خوبم
ممنونم که بهم سر زدین.من اومدم وبتونولی هرچی گشتم یادم نیومد که قبلا اینجا سر زدم.به هرحال خوش اومدین.جشم حتما لینک میکنم و مزاحمتون میشم.عکس رولت اسفناج تو ادام ی مطلب پست قبل هست
صفورا
24 شهریور 92 1:26
سلام خوبی؟ گوگولو چطوره؟
من چند بار برات پیام تو نظرات گذاشتم ولی فکر کنم fail شد.
چه خبرا؟ چه می کنی هنرمند . فکم افتاد بابا
بیا اینورا.......................
بوسسسسسسسسسسسسس

سلام عزیزم .خیلی وقت پیش بارها بهت سر زدم آپ نمیکردی .ممنونم گلم به پای شما که نمیرسم
مامان نیایش
24 شهریور 92 8:48
وای عزیز دلم واقعا منم نمیدونم باید بخندم یا گریه کنم از دست تو امیر حسین با این کارات خیلی با مزه نوشته بودی فاطمه جون
.....................
یعنی تو دیگه کی هستی عزیزیقربون اون فرار کردنت که فقط ما کیف میکنیم و مامانی فقط حرص میخوره یعنی قیافه اون دروازه بانه اومد تو ذهنم کلی خندیدم چون تو رو جاش تصور کردم فاطمه جو.ن
........................
بابا عروووووووووووووووووووووس چه کردی تو یعنی من اگه بودم مثل امیر حسین با همون چهار تا پای اضافی فرار میکردم
.............................
قربونت برم که تو لااقل میتونی با کیک شکلاتی حاصل دست رنج خودت از خجالتشون در بیای من چی ؟هنوزم نیتونستم مثل تو هنرمند بشم کد بانو آخه این چیا چیه درست میکنی نمیگی ما دلمون میسوزه
عزیزمی شوخی کردم تبریک میگم واقعا امیدوارم موفق باشن همیشه خیلی عالیه ک اینقدر علاقه به دادمه تحصیل داشتن یه چیزی بگم بعد از خانواده دارم به تو میگم مهدی هم امروز مصاحبه ی دکتری داره تو رو خدا دعا کن براش خیلی دلش میخواد پذیرفته بشه فدات
...................................
وای فوق العاده بود اگه من جلوی مهدی همچین چیزایی بذارم از خوشحالی میترکه!ببخشید یعنی خیلی خوشحال میشه کاش منم حوصله کنم نه ؟
خیلی خوب بود فقط اون کرپ گل سرخ چی بود؟

من تو اون سایت ها که میرم هیچی دستگیرم نمیشه که شاید باید خیلی وقت بذارم نه کاش پیش هم بودیم یه کمی برام کلاس میذاشتی از این کلاسا که الان میذاری نه ها از اون کلاسا که چیز یاد میدن
..............................
اون فضای رخوت رو منم قبول دارم نمیدونم چرا اینجوری شده ولی روی منم اثر گذاشته نمیدونم چرا دیگه زیاد حوصله ندارم تند تند آپ کنم !
ولی اونایی که اینجوری بهت جواب دادن خداییش بایدم حذفشون کنی منم لینک هام خیلی زیاده که سال تا سال کسی خبر نمیگیره خودمم وقت نمیکنم برم!
ولی کاملا حق با توئه عزیز دلم
من که همیشه میام و مشتاق خوندن پست هات هستم و بعضی وقتا حتی بارها میاومدم که جواب کامنتم رو بخونم که البته جواب نمیدادی ها بگم بهت باز نگی نگفتی خووووووووووووووووو
ولی اون همسر گرامی رو هم خوب اومدی دیگه میدونی خواهر باید توقعمون رو بیاریم پایین فکر نکنم راه دیگه ای باشه
خیلی دوستت دارم عزیزم امیر حسین رو ببوس
اوه باید ادامه م برم فعلا بای

ممنونم زهره جونم.قربونت برم که همیشه پر و پیمون مینویسی خستگی پست از تنم درمیاد.آره عزیزم اشتباه میکردم جواب نمیدادم.البته زود به زود تر آپ میکردم و تعداد کامنتها هم بیشتر بود نمیرسیدیم.من عذر میخوام .کار درستی نبوده.
نه عزیز دلم این سایتا اصلا سخت نیستن.بخصوص مامی سایت که بچه ها اکثرا در سطح همن و از تجربیات هم استفاده میکنن.فقط یه مبجث رو انتخاب کن و چند صفحه ی اولش رو که بخونی همه چی دستت میاد.بگو آشپزی دوست داری یا شیرینی پزی تا یه مبحث رو برای شروع بهت معرفی کنم.مهد کودکا که شروع بشه یه عالمه وقت داری برای مامی سایت گردی!!
منامامان الینا
24 شهریور 92 9:00
سلام فاطمه جونم
وای نمیدونی چقققدر خندیدم ! خداداد امیر حسین!

ینی اگه من اونجا بودم همچین میچلندوممممممممممممش که جیکش در نیاد !

عزیزم تبریک میگم موفقیت و قبولی پدرتون و دوستتون را
انشالله که به زودی خبر قبولی خودت و آقا پوریا را بهم مژده بدی

عروسسسسس خانوم!
حالا چرا اینقد مشکوکانه بوده؟
ینی اون مکالمه همش از پشت اف اف بوده؟



فاطمه جون بنویس هیچوقت اینجا را ترک نکن
خودم روزی شونصد بار میام شونصد بار مطلباتو میخونم
شونصد بار هم اظهار نظر میکنم

اصلا بی خیال مردا بابا!
منکه از روز اول آدرس وب الی را به نوید داده بودم

میاد میخونه ها اما دریغ از یه نظر!
تازه اونم من به زور باید از زری زبونش بکشم که خوندی! خوندی! خوندییییییییییی!!!
عاخرشم میگه عاره بابا خوندم!

حالا جالبه که ادرسش را به همه همکارا و دوستاش داده و کلی هم پز میده که خانومم این وب را واسه دخترمون مینویسه !
اما حاضر نمیشه یه کامنت بذاره بفهمم اومده نیومده خوشش اومده بدش اومده اصن هییییییییییییییییچ!

فقط و فقط یه بار گفت یکی از همکارام اومده خونده و گفته خانومت چقدر حوصله داره میشینه همه چی را با جزئیات مینویسه !!! اینم از مردا!!!


خیلی حرف زدم نههه! شده مثل واتس اپ میام مینویسم میرم


الهی قربونت برم منای مهربونم.کم شبا بیدار نگهت میدارم تو واتزآپ که انتظار داشته باشم هر مطلبمو شونصد بار بخونی عزیز دلم؟مهربونم؟چشم حتما اینجا رو رو پا نگهمیدارم بخاطر حتی اون انگشت شمار دوستایی که بخاطر داشتنشون از صمیم قلب خوشحالم.ولی یه تغییراتی باید ایجاد کنم.
پوریا میگه وبلاگ بازی کار زن هاست!چه میشه کرد!اینم از اون کارایی هست که زنها باید بکنن و مردها کسر شانشون بیاد.شاید نویدم همینطور فکر میکنه.منکه مدتهاست حتی به پوریا نمیگم آپ کردم!
آره عزیزم همهی مکالمه ی عروس خانوم پشت آیفون بود!شایدم چچون چادری بودم فکر کرده بازرس نامحسوسی چیزیم!!
سعیده
24 شهریور 92 13:51
سلام عزیزم
ممنونم که تو وبلاگت بم تبریک گفتی کلوچه جونم
خوشحالم که دوست خوبی مث تو دارم
قبل نوشتن کامنتا رفتم عکسای ارومیه رو دیدم...اصلا توانایی دیدنشونو ندتشتم مدتها....
اما همه رو دوست داشتم قلبا...نمیدونم چرا از همه خاطرات خوبشون به یادم اومد و ممنون محبتهایی که بم شده
ایشاا... رفتم ارومیه پیشم بیا...خیلی تغییر کرده و خوشگلتر شده
کلی حرف ازش دترم واست که اومدم خونتون تعریف می کنم
راستی آشپزی و سفره آراییات معرکست...به هر کی نشون دادم....کیف کرد
ما که رفتیم ثبت نام ملیح و شوهرشم زحمت کشیدن اومدن ارومیه این همه راه....خیلی خوب شد اومدن...خوش گذشت
عکسای آشپزیتو نشونشون دادم....هر دوشو کلی تحسینت می کردن و حسین هم می گفت طعم غذاهاشم عالیه نه فقط قیافش
می بوسمت
با آرزوی بهتریها وا سه خونواده قشنگ سه نفریتون


وای راست میگی؟ملیح هم خوش سفره ها!حقیقتش پوریا میگفت ما هم هر وقت بتونیم وظیفه داریم بیایم بهت سر بزنیم.آخ جون من شد تو ارمیه قبول شدی !
حسینم لطف داره.سعیده هنوزم امیر عاشق حسینه ها!صبح داشت با گوشیم ورمیرفت دیدم هی میگه بابا...نگاه کردم دیدم عکس حسینو تو وایبر آورده با حرارت تمام بهش میگه بابا!
آره من ارومیه رو دیدم پارسال .فقط دریاچه خیلی دلمو سوزوند ...خیلی...سعیده پست بعدم ارومیه ای هست!
مامان امیرناز
24 شهریور 92 15:16
سلام نازنینم اول از همه ممنون بابت دستورات خوشمزه ات خانوم کدبانو بعدم اون اتلیه خیلی با حال اما یه وقتایی ادم و جای عروس اشتباه می گیرن خوبه ادم امیدوار می شه مثل چند روز پیش که من با خواهرم رفته بودم خرید جهیزیه با تعجب دیدم فروشنده داره با اب و تاب برای من توضیح می ده اخرش فهمیدیم بله اقا فکر کرده عروس من ما هم ذوق فرمودیم که نه هنوز مارو میشه عروس فرض کرد در هر صورت نازنینم منکه از خوندن وبلاگ قشنگت لذت میبرم زود به زود بیا و به ما هم سری بزن

خواهش میکنم عزیزم قابلتو نداشت...ایدوارم مورداستفاده باشه.آره منم امیدوار شدم به خودم.البته این آخرین فکری بود که به ذهنم رسید!
نویده
24 شهریور 92 23:43
وای نمیری فاطمه، داشتم این پستتو بلند بلند واسه ندا هم می خوندم مردیم از خنده! 3 ربع دنبال سوییچ گشتن آقا پوریا! خداداد عزیزی! پیشنهاد تو واسه مدل شدن عکسها تو عکاسی! خیلی با نمک بودن!
واییییییییییییییییی کرپ گل سرخت محشره! باید بهم آدرس بدی! تازه سالادتم محشر بود! و البته ژله که تیپ مهربون و ملایمی داشت!
هنرمند یعنی فاطمه! یه پیشنهاداتی ازت می خوام اس می دم کمکم کنی!
راستی یادم نره بگم، دوست دارم دخترخاله!

پس فردا ارائه دارم واییییییی!
فعلا بوس


سلام عزیز دلم.خوشحالم که لبخند رو لباتون آوردیم من و امیرحسین.ایشالا ارایه پیش پروپوزالت بهترین میشه من میدونم.منتظر اس ام است هستم.در خدمتم شدید.
کرپ گل سرخ دستورش از خاله لیلی هست که بغل گوشته.خیلی تجربه و سلیقه داره.ازش استفاده کن و البته از مامان خودت.
راستی منم دوستت دارم عزیزم...
مامان امیرحسین و کوثر جونی
25 شهریور 92 14:04
سلااااام.واااای اینجا چه خبره؟... چه خوشمزه است اینجا.وای چقدر من بی ذوقم باید بیام یه دوره ببینم.استاد اجازه می فرمایید؟از دست تو گل پسر... خیلی دیگه شیطون بلا شدی .کاش من هم دستم بهت می رسید می چلوووووندمت و می خوردمت انقده خوشمزه ای.با مزه ای... خوب امیرحسین گلی تو هم دسپخت مامان حساب می شی مگه نه؟وقتی میام اینجا کلی می خندم ... دلم وا میشه...
راستی چه بابای با انگیزه ای چه خوب... تبریک می گم.خوش به حالش کاش یه کم منم ...
ما هم همیشه وقتی چیزی گم میشه ... بین اسباب بازی های امیرحسین دنبالش می گردیم نگران نباش خیلی عادیه... تا یه چند مدت اینطوریه...
منم همیشه از آقای همسر این گله رو دارم همیشه سرو کارش اینترنته ولی ... اصلا می دونی چیه نباید بهشون بگیم داریم می نویسیم ...
واااای فاطمه جونم واقعا کارت عالیه... خیلی گلی ... کدبانو ...دهنم آب افتاده... چه تزئینی کردی ... راستی فاطمه یا چشای من اینطوری می بینه یا اینکه اون قسمت خرده شیشه هست... انگار دو بار نوشته شده. یه نگاهی بکن... البته شاید ... ببخشید خیلی حرف زدم بازم میام پیشت کوثر داره گریه می کنه.



چوبکاری میفرمایید دیگه.ممنونم لطف داری.اینجورام نیست بابا.چشم قسمت خرده شیشه رو چک میکنم.شاید یبار کپی پیست کردم دوباره کردم!
امان از دیت این کوچولوها اونم از نوع امیرحسینش.خوشحالم دلت باز شده.خوب شد من این گلایه رو از همسرم کردم دیدم چقدر همدرد دارم!
مامان امیرحسین و کوثر جونی
25 شهریور 92 14:10
راستی فاطمه جونم یه وبلاگی هست آشپزی های مامانم تو لینک هام هست یه سر بزن اونا هم مثل خودت آشپزی شون محشره.


حتما سر میزنم عزیزم.تجربه بزرگترین استاده اونم تو آشپزی.
مامان نفس طلایی
25 شهریور 92 14:52
سلام عزیزم
ممنونم که بعد مدت ها امدی و منم امدم ...
عزیزم این گل پسر حسابی در امر قایم کردن خبره است هااا ... انشالله کلیدات هم پیدا میشه
یه عالمه تبریک برای موفقیت پدرت
و من خواننده نبودم تا نظر بدم اما از این به بعد هر وقت بیام با نظر میام
راستی چه مهمونی ای بوده هااا احسنت به این همه سلیقه راستی دستور کرپ رو حتما حتما لطفا بذار مرسی

سلام دوست خوبم خوش اومدی.ممنونم لطف داری.مهمونام اغلب راضی بودن خدا رو شکر.دستور کرپ نصف پ آرد نصف پ شیر و یه تخم مرغ که برای خود کرپ هست با کمی نمک.که برای گل سرخ شدنش فلفل دلمه ای رنگی و برگ جعفری درسته رو بهش اضافه میکنی.اگه سوالی بود باز در خدمتم
علامه کوچولو
25 شهریور 92 16:07
با نام رضا به سینه ها گل بزنید
وز اشک به بارگاه او پل بزنید

فرمود که هر زمان گرفتار شدید
بر دامان ما دست توسل بزنید


*********************

سلام عیدتون مبارک:التماس دعا

عید شما هم مبارک.ما که نمک پرورده ی امام رضاییم و متولد همین روز با ماه های قمری ...
مامان فرشته
27 شهریور 92 20:34
ببین این سومین یادداشته دوتای قبلی فیل شدن کلی نامه نگاری کرده بودم دیگه وقت ندارم سر وقت برات می نویسم فقط بخاطر گله از کامنت های ننوشته است


اینم شانس ماست دیگه!یبار که شما افتخار میدین نی نی وبلااگ نمیذاره!
مرضیه مامان امیرحسین
27 شهریور 92 22:59
ماشالله به این گل پسر و به مادر هنرمندش دمت گرم به ما هم سر بزن خوشحال میشممممممممم


چشم عزیزم همین الان با کله خدمت میرسیم.ممنونم شرمنده میکنی
مامان طاها
28 شهریور 92 9:11
سلام فاطمه جونم.خوبی؟گل پسر خوبه؟واقعا احسنت داری که با این همه مشغله آپ میکنی واقعا احسنت.من که توش موندم.بابت دستور ژله خرده شیشه یک دنیا ممنون.تا حالا هرچی تلاش کردم دستور دقیقی نصیبم نشده بود ولی حالا مطلب و گرفتم گلم.من همیشه با وقت کمی که دارم به وبلاگ امیر جون سر میزنم و از خوندن مطالبت همیشه لذت میبرم.از این به بعد سعی میکنم نر بذارم که فاطمه جون نرنجه.باشه
راستی اگه موافق بودی تبادل لینک کنیم.گل پسر رو ببوس.قربونت

سلام عزیزم ممنونم که سر میزنی.چشم حتما ددر ائلین فرصت میام و گل پسرمو لینک میکنم.شما مه همه جوره با ما مچ هستین.لطف دارین به من ممنونم
عمه عاطفه
30 شهریور 92 19:52
چای همه تو این مهمونیا خالی
من رولت اسفناج رو از همه بیشتر دوست داشتم فوق العاده بود
امیر حسین منو یاد وروجک آقای نجار اینا میندازه یادتون که هست آقای ادر
فاطمه چون فوق العاده بودهم مهمونیا هم پستش


ممنونم عاطفه جون لطف داری عزیزم
مامان شبنم
12 آبان 92 15:43
سلام دوست عزیز ماشالا به این پسرتون خداحفظش کنه راستی میتونی دستور درست کردن کیک رو یادم میدین
فاطمه مامی امیرحسین
پاسخ
دوست خوبم فکر کنم تو پست با طعم کیک شکلاتی لینک دستورش رو گذاشته باشم
leila
11 آذر 92 20:58
زنده باد این مامان فاطمه با این همه ذوق و سلیق و ززززززززحممممممممممت خدا حفظش کنه .
فاطمه مامی امیرحسین
پاسخ
ممنونم دوست خوبم. شرمنده میکنین